تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


داشتم گالری موبایلم رو نگاه میکردم. ضروری ها رو انتقال میدادم به حساب گوگل و بقیه رو حذف میکردم... رو بعضی عکسا مکث شیرینی میکردم، طولانی :))

یکیش این بود

12 آذر پارسال،  شب تولدم... که دوستهای عزیزم پیشم بودند، مادر و پدرم که محبتشون از دوتا کیکی که هر کدوم جداگونه تدارک دیده بودن مشخصه😅

و زنگهای هیجان آور آیفون که پستیچی دم در بود... کتاب میرسید برام، از راه دور. از دوستای عزیز دیده و ندیده ام... همدم مهربونم که از همینجا با هم آشنا شدیم و من چه قدر محبت گرمش رو از همین راه دور حس میکنم... 

 

+تمام کادوهای اون شب، کتاب بود و خب، راضی ام از خودم. دوستام میشناسنم😂


Life Rhythm ۹۸-۶-۰۹ ۰ ۲۸۵

Life Rhythm ۹۸-۶-۰۹ ۰ ۲۸۵


برنامه این روزها اینجوریه که تا قبل ظهر و یک ساعت بعد ناهار درس نمیخونم. برخلاف من گذشته ام که محال بود جایی به جز پشت میز سفیدم بتونم درس بخونم، الآن کم بازده ترین نوع خوندم شده همون مدل. مجبورم که بزنم برم کتابخونه. 

میرم کتابخونه ی بیمارستان. نمیدونم بخاطر جوه یا چی که انقدر قشنگ همه چیز سریع میره تو کله ام. ضمن این که محیط بیمارستان رو دوست دارم. از بچگی بوی بیمارستان رو دوست داشته ام برعکس بابام! بابا بوی بیمارستان حالش رو بد میکنه چون یاد آور از دست دادن عزیزشه و بدو بدو ها، برای من یاد آور روپوش سفیدهای قهرمان. 

خلاصه، طبق روال این روزها، امروز هم راهی شده ام. هوا گرمه. آفتاب وحشیانه اس... 

ساعت 3 و نیم بعد از ظهر روز آدینه کشون کشون دارم میرم بیمارستان. همه الآن ناهار رو کنار خانواده خورده ان لش کرده ان جلو کولر حتی یه تاکسی شخصی هم نیست منو ببره! 

چاره ای نیست شکایتی هم نیست... مسیریه که باید طی بشه و خدا رو شکر که همه چیز رواله💙💚 

+ انتراکت بین درس خوندن و این صیاد دوست داشتنی😊


Life Rhythm ۹۸-۶-۰۸ ۲ ۲۷۸

Life Rhythm ۹۸-۶-۰۸ ۲ ۲۷۸


بعد یه روز سنگین توی دانشگاه و اون تکون تکون های سرویس دانشگاه، سوار تاکسی شدم به سمت خونه. صندلی هاش نرم تر از اتوبوس بود😅 و خب خوشحال شدم که میتونستم یه کم تن بیاسایم! 

اما آقای راننده... گند زد به حالم. یه آهنگ پلی کرده بود که این مزخرفات رو میگفت : " صد سال یه بار هم، کسی مثل من عاشقت نمیشه... "

بعد بچه ی صندلی عقبی به چشمم اومد که داشت زمزمه اش میکرد و جثه اش میگفت که خیلی بچه تر این حرفاس که بخواد از عشق چیزی بفهمه و صرفا حالت ریتمیکه که اون رو سر ذوق آورده! 

یاد اون آهنگ دلکش میفتم که میگفت " 

دلداده  بسی باشد چون من

چه کسی باشد دلداده و دل بسته

آزاده و پر بسته"

مضمون هر دو ترانه یکیه، ولی اولی چه قدر زننده و دومی چه قدر اغواکننده! به نظرم پاپ امروزی به مخاطب عشقی هم توجه نمیکنه و خودخواهه چه برسه مخاطب عام که من و شما باشیم... 

باید نشست و به حال موسیقی الآن کشور خون گریه کرد... 


Life Rhythm ۹۸-۶-۰۴ ۰ ۱۷۲

Life Rhythm ۹۸-۶-۰۴ ۰ ۱۷۲


میدونستید فاز افسردگی PMS ، دلیلی بر function غمگین کننده ی هورمون های زنانه نیست؟  مسئله اینجاست که فرد سابقه ی افسردگی داره، توی PMS فرد تحمل خودسانسوری نداره، نشانگان افسردگی عود میکنن. 

لذا اگه قبل پریود خلق تون تنگ میشه، فکر نکنید که بالا پایین شدن هورمونها غمگین تون کرده. به فکر درمان روان بیفتید... 


Life Rhythm ۹۸-۵-۳۱ ۳ ۳۰۰

Life Rhythm ۹۸-۵-۳۱ ۳ ۳۰۰


​​​​داشتم واسه مامان و بابا همین موضوع پست قبل رو میگفتم، که فلانی رو یادتونه؟ عکسشو نیگا کنین😬 

بعد مامان تشخیص میداد فلانی چه عملی کرده و فلان. منم داشتم چسناله میکردم که عی بابا😐 پس منم برم یه خطی با چاقو بندازم رو صورتم عمل و اینا که نمیتونیم😐😶

بابا یه دفعه متوجه موضوع شد. گفت: " روی ناشسته چو ماهش نگرید! چشم بی سرمه سیاهش نگرید... دختر من از همون اولش خوشکل بود ناز بابا😌😍."

نمیدونم الان بابا داره میگه قربون دست و پای بلوری یا واقعا همین جوریه😂


Life Rhythm ۹۸-۵-۳۰ ۴ ۲۳۳

Life Rhythm ۹۸-۵-۳۰ ۴ ۲۳۳


آلن دوباتن یه دیدگاه جالبی تو کتاب سیر عشقش نوشته بود. میگفت این اختلاف هایی که جوون ها با خانواده هاشون پیدا میکنن، بخشی از برنامه ای هست که هدفش بقای نسل انسانه . یعنی بچه ها بزرگ که مشین و ادعای استقلال که میکنن، در نهایت اختلاف با والدین و اون جمله معروفه "کی میشه من از این خراب شده برم؟! " همه  اینها، برای این تو وجود انسان گذاشته شده که به فکر تشکیل قلمرو و خونه زندگی مستقل خودش بیفته. بره تشکیل خانواده بده و بعد خودش فرمان روایی کنه! 😃


Life Rhythm ۹۸-۵-۱۶ ۳ ۲۳۷

Life Rhythm ۹۸-۵-۱۶ ۳ ۲۳۷


مامان با حالتی در یک قدمی کتک زدن منو از خواب بیدار کرده، با این تهدید که اگه الآن پا نشی دیگه هیچ وقت صدات نمیزنم. یک ماه مونده تا امتحان علوم پایه ات هیچی نخوندی! 

خب حقیقتا تو عمر تحصیلیم یکبار هم به خاطر درس نخوندن چیزی نشنیده بودم ولی خب، ملاحظه میکنید چه قدر اوضاع خرابه😬 دیگه بدنم درس و کتاب رو داره پس میزنه، دست خودم نیست😕

حالا هم که بیدار شدم درس نمیخونم که! آهنگ دو نفره سحر رو با بلندترین حالت گذاشتم تو گوشم و دارم زیرپوستی قر میدم😶

آخه سگ درس میخونه وسط گرمای مرداد😑


Life Rhythm ۹۸-۵-۱۲ ۷ ۳۰۴

Life Rhythm ۹۸-۵-۱۲ ۷ ۳۰۴


بین ملغمه ای از دردهای زنانه، درد فهمیده نشدن کارد رو به استخون فرو میکنه. چاره تخفیف این دردها چیه؟ شناخت نیازهات و دونستن فیزیولوژی بدنت... باید بدونی که هیچ کس جز خودت جواب دردهات نیست! 

من اهل چالشم. اگر خوندن درسی برام مشکل باشه داوطلب میشم برای جزوه نوشتنش، اگه کاری رو نتونم انجام بدم به دیگری پیشنهادش میکنم که باهم جلو بریم...

حالا ایمیل من شده مملو از ژورنال های پزشکی و زنان، که نخونده ام یا نگاهی گذرا کرده ام که چیزی یادم نمونده. 

حالا میخوام خودم بکشم به چالش و قول بدم که براتون بنویسم. مراقبتها و فکت هایی که هر کس باید بدونه. نمیگم زن! که جامعه جنس دیگری هم داره که مکمل جنس زنه و اون هم باید بدونه... 

خواهم نوشت✌


Life Rhythm ۹۸-۵-۰۷ ۴ ۲۴۶

Life Rhythm ۹۸-۵-۰۷ ۴ ۲۴۶


قرار بود امروز کلی اخم کنم، کلی بد اخلاقی کنم، وحشی باشم! ولی مهر دوستان نذاشت... پایان ترم 4، و بعد از مدتها بابت جاافتادگی و قلق گیری ها خوشحالم! 

+ به به به این تغییر چهره😍😂

+نمیدونید چه قدر ابا داشتم از نوشتن عنوان the end! لامذهب ول نکرده هنوز که😕


Life Rhythm ۹۸-۴-۲۵ ۵ ۴۰۱

Life Rhythm ۹۸-۴-۲۵ ۵ ۴۰۱


از بچگی،  دکتر روی زیاد داشتم. حدودا از دو سالگی تا 8 سالگی ... تب و عفونت ، مسمومیت. مریض حالی اون موقع ها که عقل تازه اومده بود تو کله ام و متوجه اطرافم شده بودم رو یادم میاد😅. مثلا یه بارش تو راه پله های خونه این پا اون پا میکردم از عاجزی . مادرجونم پیشم بود .بابا موبایل نداشت، از سرکار دیر کرده بود و من بی طاقت و بی طاقت تر. مامان جون برام میخوند 

السون و ولسون

زمستونه، زمستون


سرده هوا دوباره

برف تیک و تیک می‌باره


السون و ولسون

سرما و برف و بارون


شب تاریکه، سیاهه

باباش هنوز تو راهه


السون و ولسون

باباشو خدا برسون


بابا که بیاد می‌خنده

سرده، درو می‌بنده


 


السون و ولسون

یه گل دارم، یه گلدون


گلم چشاشو بسته

تو گلدونش نشسته


السون و ولسون

خدای ابر و و بارون


گلم کمی آب می‌خواد

گرمی آفتاب می‌خواد


السون و ولسون

خدا گلمو بخندون


با نسیم و باد می‌رقصه

شاد شاد شاد می‌رقصه


بهم میگفت بخون ببم! بخون تا بابات بیاد. من هم تا مدتها بعد فکر میکردم تو این شعر یه معجزه ای چیزی هست که باعث میشه بابا زود بیادش!

بابا اومد و رفتیم مطب دکتر درخشان. اسمش ترسناک بود برام چون هر وقت لجبازی میکردم منو تهدید میکردن که میبریمت پیش درخشان آمپول بزنه بهت  !

تنها صحنه ای که از دکتر درخشان یادمه مال همون روزه که بابا دیر کرده بود .وارد اتاقش شدیم. برخلاف اتاق انتظار مطبش، آرامش عمیقی داشت . پیرمرد تاس جدی. دید موهام بلنده، به مامانم گفت موهاشو کوتاه کن . جلو رشدش رو میگیره ... بیشتر ترسیدم ازش . کشیدم سمت خودش. فشارسنج کوچولو مخصوص بچه ها رو بست به دستم . همین که دستش خورد به دستم ، احساس کردم رها شدم . احساس کردم خوب شدم. دکتر باسوادی میدیدمش تو همون عالم بچگی . مادامی که دست سردش رو دستم بود ، یه حس اطمینان و خوب شدن حالم رو خوب میکرد...

[ اینو نیگا بکنین🎥]

گذشت و من بزرگتر شدم. بارها مسموم شدم ،بارها تب کردم، بارها دست اون روپوش سفیدهای باسواد حال خوب کن رو روی تنم حس کردم و بارها اون حس اطمینان و رهاشدگی به من رله شد . 

اوایل شروع پزشکی خوندنم ، یه شعر از فریدون مشیری خوندم ...

از دل و دیده ، گرامی تر هم

آیا هست ؟

- دست ،

آری ، ز دل و دیده گرامی تر :

دست !

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،

بی گمان دست گرانقدرتر است .

هر چه حاصل کنی از دنیا ،

دستاورد است !

هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،

دست دارد همه را زیر نگین !

سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !

خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .

در فروبسته ترین دشواری ،

در گرانبارترین نومیدی ،

بارها بر سرخود ، بانگ زدم :

- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،

دست که هست !

بیستون را یاد آر ،

دست هایت را بسپار به کار ،

کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار !

وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،

دست هایی که به هم پیوسته است !

به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای

دست هایش بسته است !

دست در دست کسی ،

یعنی : پیوند دو جان !

دست در دست کسی

یعنی : پیمان دو عشق !

دست در دست کسی داری اگر ،

دانی ، دست ،

چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛

لحظه ای چند که از دست طبیب ،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛

نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستٰ 

پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !

لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !

دست ، گنجینه مهر و هنر است :

خواه بر پرده ساز ،

خواه در گردن دوست ،

خواه بر چهره نقش ،

خواه بر دنده چرخ ،

خواه بر دسته داس ،

خواه در یاری نابینایی ،

خواه در ساختن فردایی !

آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم

سرنوشت بشرست ،

داده با تلخی غم های دگر دست به هم !

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی

دست هامان ، نرسیده است به هم !

حالا که این شعر رو یه بار دیگه خوندم، فهمیدم علاوه بر اون نوشداروی مهر پزشک ، اون دست های فرمان بردار نسخه نویس هم حال من رو خوب میکنه ...

از خودم میپرسم فاطمه؟ یعنی 10 سال دیگه که رسیدی به طبابت مردم، دستهات میتونن کاری کنن ؟ میتونی دردی رو برداری ؟

فکر کنم شرط آره شدن جواب این سوال، تمرین کردن آرامش و آروم کردنه... :)

+اینم نتیجه ی حالت تهوع هایی که بهم اخطار میدادن . قضیه انگار خستگی امتحانها نبود . ویروس آقا ویروس ! شایع شده ... سه تا مریض بودیم تو درمانگاه با علائم مشابه، که نهایتا هر سه سرم به دست شدیم . مراقب خودتون باشید :)


Life Rhythm ۹۸-۴-۲۰ ۶ ۴۸۵

Life Rhythm ۹۸-۴-۲۰ ۶ ۴۸۵


۱ ۲ ۳ ... ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ... ۱۴ ۱۵ ۱۶

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...