همون دو هفته اول که گذشت و کم کم سردردها پیداشون شد، بیشتر دقت کردم و دیدم کرایتریای میگرن رو پر نمیکنم. این سردرد ها به نوع تنشن بیشتر میخوردن هر چند سابقه و شانس بروز میگرن بیشتر بود. فهمیدم دکتر توی تشخیص به اشتباه افتاده. اعتماد کرده به فمیلی هیستوری. خواسته محتاط باشه. ولی درد که محتاط نیست. درد، ضعیف میکنه. جدات میکنه از بقیه و دنیا. زبونت هم کوچیک تر و ناکارآمدتر از اونی میشه که بخواد درد رو توصیف کنه. میگفتم درد، دو ساعت بعد بیداریم با شدت خفیف رو به متوسط با کیفیت فشارنده از شقیقه و مردمک چشم شروع میشه و... حس میکردم لالم، گنگم. این کلمات برای توصیف اون درد به اندازه ، ظرفیت ندارن. برای دنیای بیرونن...
میگفتم درد دارم و در بهترین حالت اطرافیان مراعات و دلسوزی و ترحم میکردن اما فقط در حدلحظه. من درد داشتم و از دنیا جدا شده. درد مثل بچه لوسی که نمیذاره از بغل بذاریش زمین وگرنه لج میره. حتی نگاه به میز و کتاب و دفترم لبخند شرورش رو نشونم میداد که اگه بری بیشتر دردت میدم...محدودیت اعمال ورزشی. مبادا سرت زیادی بچرخه وگرنه خودت میدونی باهات چیکار میکنم. اینارو مهمون ناخونده ام میگفت.
ناچار شدم و کتاب مقدس پزشکی، آه ببخشید دیتابیس مقدس پزشکی رو باز کردم و درمان رو خوندم. درمان رو شروع کردم. منتظر نموندم تا دو هفته دیگه برم و دکتر خودم نظر بده تازه بیفتیم تو زحمت نظر دادن. شماها نمیدونین ولی حتی پزشک با 20 سال سابقه کار هم سخت ترین قسمت کارش تصمیم برای تشخیص گذاشتنشه. علائم همپوشانی دارند... . این منم که میدونم درد باهام چیکار کرده 24h, هفت روز هفته. تو 5 دقیقه شرح حال گفتن [آنم آرزوست!] تشخیص قطعی گذاشتن یعنی یا بیماری خیلی روتین و مسخره بوده یا قطعا چیزی میس شده یا طرف جز خدایگان پزشکیه.
خلاصه... سر خود، شروع کردم داروهای جدید رو. جواب داد! هفته بعد که رفتم دکتر رو دیدم گفتم اینطوری شد با داروهای شما، خودم اینا رو شروع کردم و راضیم. گفت آفرین همینه! میومدی منم همینا رو میدادم😂
اما اینا روی خوب داستان بود. کاغذ بروشورای داروها رو خوندین؟ یه جمله معروف رو کپی پیست میکنن :
"هر دارو به موازات اثر درمانی مطلوب، ممکن است باعث بروز برخی عوارض ناخواسته نیز شود. اگر چه تمام این عوارض در یک فرد دیده نمی شوند. در صورت بروز هرعارضه حتما با پزشک مشورت کنید. "
ولی خب این جمله همراه با عوارض اختصاصی نوشته شده و بروشور دارو همراه جعبه یه راست میرن تو آشغالی. اشکالی هم نداره. چاره چیه؟ چند مورد انتخابی داریم اصلا چند گزینه مونده برامون تو ایران که بخوایم جایگزین کنیم؟
یه قضیه جالب هم هست این جا مصداق از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می نمود. مثلا، اغلب داروهای ضد افسردگی در اوایل مصرف باعث تشدید افکار خودکشی و ناخوشایند میشن. یا این که یه دارو داریم خواب آور، مکانیسم فارماکولوژی و مولکولی همه بر اساس خواب آوری، بعد اون وقت تو کارآزمایی ها دیده شده بی خوابی هم میده. حالا این دارویی که من شروع کردم هم جالبه. Agitation اولین و شایع ترین عارضه اش هست. اساسا من واسه چی سردرد تنشن گرفتم؟ از بس که حرص خوردم و حرص دیدم و ریختم تو خودم. حالا، این داروعه اون سردردا رو میگیره، ولی من رو تبدیل کرده به یه آدم حساس زود جوشی. سر کوچکترین چیزها ممکنه عصبی بشم. مثلا یهو چتری موهام رو که دوستشون ندارم و یه لحظه غافل شدم و قیچی چیدشون میاد تو صورتم. عصبی میشم. دلم میخواد برم مسبب این خطای 4 ماه پیش رو چک و لگدی کنم!
ناگفته نماند خیلی از عوارض نامطلوب با ادامه مصرف از بین میرن. ولی واقعا نمیدونم این آژیته بودنه میخواد با من چیکار کنه. نسبت به اوایل کمتر شده ولی هست. من، اون فاطمه ی قبل نیستم چندان. لااقل از درون.
باز هم دم رفرنس نویسان گرم که بیمار رو مجبور به پروفیلاکسی دائمی نمیکنن. یعنی واقعا تا 3 ماه دیگه مصرف همه چه به خیر خوشی تموم میشه؟! بعدش تیپر و تنشن هم میره خونشون؟
هعییی... واقعا کاش به ترم بعدی و بیمارستان نکشه این کلنجار و تئاتری که بدنم راه انداخته...