تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


2 یا 3 شبه که کابوس می بینم. متوجه میشم که دارم اذیت میشم اما بیدار که میشم یا حتی تو حالت خواب و بیداری متوجه نیستم خواب چی رو دارم می بینم که اذیتم میکنه. اعتقاد دارم رویاها ادامه ی بیداری هستند و اصولا هر هیجانی رو و هر خواسته ای رو که ذهن نتونسته توی بیداری بهش برسه توی خواب بیرون میریزه. سعی میکنم به خوابهام دقت کنم . معمولا میتونم بفهمم که فلان چیز توی خواب نماد فلان چیز بوده توی بیداری! اما متاسفانه این دو شب رو نتوستم بفهمم چی داشته اذیتم میکرده. ولی قسمت اول خواب رو یادمه. جنگ شده بود. هر از گاهی این دست خوابها رو میبینم. خواب میبینم آمریکا حمله هوایی کرده...

از این وضع کیفیت خواب میتونم بفهمم دریای درونم اونجوری که باید آروم نیست. ورزش رو هم چند روزی هست که به بهونه هایی گذاشتم کنار.شاید که این خوابها دارن بهم اخطار میدن... فاطمه! ظرفت داره لبریز میشه! پاشو با ورزشی با یوگایی چیزی شیرش رو باز کن یه کم از حجمش کم بشه.

ورزش میکنم... گذاشتم روی low impact که توانش رو داشته باشم. موجود مونثه و باگ خلقت. داری زندگی ات رو میکنی یهو به خودت میای میبینی ضعیف شدی. انرژی در دسترست کم شده. هورمونات هرجور دلشون بخواد تو رو برده خودشون میکنن. به خودت میای میبینی فاز دوم سیکل ات شروع شده و بدتر ! pms سلامت میکند! تا به اینجای کار با هر چیز زمانه جنگیدی، حالا ولی هورمونات تنهات میذارن، حالا تو میمونی و نقطه ضعف هات. برای هر کس مختص خودش. تا اینجای کار تو داشتی نقطه ضعفهات رو کاور میکردی. ولی حالا چندان قوی نیستی. نه از نظر روانی نه حمایت جسمی.

ورزش میکنم و ذهنم مشغوله. مثل همیشه. اما تا یه جایی میتونم هر دو رو با هم. از یه جایی به بعد در حالی که نفسم بالا نمیاد چون ذهنم هم کم آورده و اذیته وایمیستم. هیسسسس! ذهنم خفه شو ! بس کن! عاقبت این فکرکردنا چی میشه؟ تمرکز کن روی خودت. فکرای فرعی همیشه هست. قبل این بوده و بعد این هم هست.

به نظرم workout training انگار یه بن سای از زندگیه. مجبوری همه توانت رو بذاری روی حال. فکرت رو بذاری روی اینده یا درگیر گذشته، کار خراب میشه. حتی شاید جلو هم ببری تمرینات رو. ولی تهش حالت خوب نیست. امشب خیلی سعی کردم تمرین حال کنم با ورزش (هرچند خیلی موفق نبودم). در واقع ورزش کردنم اصلا خیلی وقته دیگه جنبه ی فیت شدن نداره. تمرین حال رو میخوام بذارم راسش...

 

+ یه کهم به احوال این پست نمیخوره فقط میخوام ثبت بشه : ایمان انگاری هر از گاهی خوشش میاد یه عکس بذاره اینستاش و بعدش یه مشت از بچه های اطرافش رو تگ کنه روش . بگه آه بیبی های من چه قدر ما کول هستیم کنار هم و فلان و بیسار و از قضا تا بحال تا اینجای کار که من پیج داشته ام دوبار تو تگ ایشون به دام افتادم. اما ، من اون تعرف کردنی که دلش میخواد رو نمیکنم. امروز هم پست دوم رو گذاشت. حرصم گرفته از این که پشت سر تمام اونایی که تگ شده بودن جلوی من یکی یه بار رو حتمااا بدگویی کرده بود. این ویژگیش حال منو بد میکنه و یکی از دلایل فاصله گرفتنم همینه. حتما بدگویی من رو هم کرده. و میکنه. مخصوصا که کلی کیف میده حالا پیش عین. عین جو گیر، آخ که چه حال میکنم روزی که خبر بهم خوردن تیپ و تاپ عین و ایمان رو بشنوم. اوه نه! من کلا دادم رفت. هر غلطی کردن به جهنم... دنیا که اصلش بر مسخرگیه. قبل ما کلیا بودن و حالا دیگه نیستن.بعد ما هم کلیای دیگه میان... انسان موجود بیچاره ایست که اینجا گیر کرده. من اینجام، که از درد بودن و درهای مضاعف کم کنم تا این مسیر تموم بشه. حقیقتا ترجیح میدم بیشتر از این نداشته باشم.

Life Rhythm ۲۳ آبان ۹۹ ، ۲۱:۴۸ ۰ ۱۶۹

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...