تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

گوش شیطون کر امروز هیچ گونه سردردی  نداشتم. یعنی داروهای جدید دارن درست اثر می کنن؟ یا بخاطر هندلینگ منه؟ راستش دیشب وقتی به ایمان شکایت کردم که عین تند باهام حرف زده و ایموجی چش غره فرستاده و ایمان بهم گفت اووف بابا تو که دیگه خیلی حساسی... خجالت کشیدم. گفتم حق با ایمانه. من باید از این هم بی خیال تر بشم.

آخر شب سین بهم پیام داد و دعوتم کرد دورهمی .دور همیو با این که میدونستم نون اونجاست قبول کردم برم. مشکل من با نون چیه واقعا ؟شاید چون جزئ اکیپ فلانی هاست . حالا این که چرا با اکیپ فلانی ها حال نمیکنم و چرا اصلا حتی وقتی اکانت تلگرام یا اینستاشون رو میبینم حالم گرفته میشه مساله ای هست که خیلی برای خودمم واضح نیست. شاید حس متقابلی باشه ... خلاصه قبول کردم رفتن رو و به خودم گفتم فاطمه انقدر ضعیف و منفعل عمل نکن. به نظرم این استراتژی برخورد واسه خودت کارو سخت میکنه. هی اجتناب میکنی ولی پسفردا تو بیمارستان پیش میاد که دیگه اجتناب دست تو نیست و اذیت میشی. تو برو تو اون جمع و بذار این دختره هم باشه. کاری بهم ندارین. چیزی نشده...

رفتم... جمع بدی نبود اما خوشایند هم نبود. چون حرفا زیاد مورد علاقه من نبودن. فلسفه و مقداری خود برتربینی و... . حین و بعد این جلسه هم اتفاقاتی افتاد که هی ذهنم سمت این بود که عی وای حالا یعنی فلانی چی فکر میکنه در مورد من؟ کاش فلان چیز رو نمیگفتم و فلان... باید این جور فکر کردنا رو هم کم کنم. زندگی خیلی پوچ تر و نهایتا بی معنی تر از این حرفاست که بخوام اینجوری برای چند صباحی زنده بودن مته به خشخاش بذارم.

اومدم خونه... براتون نگفتم از دوتا دوست جدیدم...

عین و پ

ترم سه یکی از رشته های پیراپزشکی هستن. از من یکی دو سال کوچیک تر.من بهشون میگم جوجوعا :)) از مرکز تحقیقات با هم آشنا شدیم و یه گروه واتساپی زدیم...بعضی وقتا خیلی ابراز علاقه میکنن... ولی بعضی وقتا میرن تو لک و بی محلی میکنن  و خب من ؟ ابدا آدم منت کشی نیستم حتی اگه کار اشتباهی کرده باشم.چه برسه که دیگه بی دلیل... یه حسی هم بهم میگه اون بزرگتره داره احساسات غیر از دوست بودن پیدا می کنه . یه جورای بدی ناپخته.عصبی... این موارد آخر منو میترسونه. میشه فقط دوست باشیم؟ میگم شاید بخاطر سن کمشونه؟ پوووف... حوصله ماجرای جدید ندارم واقعا!


Life Rhythm ۹۹-۸-۰۸ ۰ ۱۷۰

Life Rhythm ۹۹-۸-۰۸ ۰ ۱۷۰


یه عادتی که دارم اینه که هر از گاهی یهو به خودم میگم اون فاطمه ی پارسالو ببین و امسالی رو. بعد یهو برگ ریزان میشم اصلا از این حجم از تغییر.

یکی از هزاران تغییر که میتونم مثال بزنم اینه. پارسال این موقع ما مقدمات روان پزشکی داشتیم. از قبل ترش من جذب این شاخه ی پزشکی شده بودم . اما وقتی وارد درسش شدیم من خیلی جو گیرش شدم بااین که واقعا چیز در خوری هم یادمون ندادن. هر کس پیشم دردودلی میکرد یا نمیکرد! سریع میخواستم بفرستمش سراغ درمان روانپزشکی.

به مرور فهمیدم که متخصص های روانپزشکی این شهر هیچ کدوم لیاقت متخصص خطاب شدن ندارن. بگذریم از این که همون طور که همه چیز تو این مملکت رو به زواله روانپزشکی هم رو به زواله چه بسی با سرعت بیشتر چون تابو بوده و هست توجه نمیشده و نمیشه !

کم کم متوجه شدم پزشکی با همه گستردگیاش تو زمینه های تخصیصیش که جلو میری رنگ شبهات میاد جلو . جلوترش نمیدونم فعلا هاش! روانپزشکی اش از همه رشته هاش بدتر!

بگذریم. اینا رو گفتم که بگم من مثل قبل ارادت خاصی به درمان های روانپزشکی ندارم بخصوص درمانهای داروییش. چند وقت پیش کتابی می خوندم هر چند که خیلی جوندار نبود تخصصی هم نبود حتی شاید بگی زرد ! ولی یه چیزایی رو خوب گفته بود. مثلا این که تو به خاطر وضعیت بی کاری و محرومیتت از حقوق اولیه ات ناراحتی،یا خانواده ات دارن اذیتت میکنن و راه جدایی نداری و فلان فلان... حالا روانپزشکی میاد به تو دارو میده که مولکول های سیستم اعصابت رو درست کنه حالت خوب بشه ؟ مگه اصلا مشکل از اونجا بود؟

اینجا ، همونجاست که کار سخت میشه و روانپزشکای اینجا کاری بهش ندارن چون سواد و اعصاب هندل کردنش رو اغلب ندارن.مشخصا اضطراب محیطیه.ولی پزشک یه مشت SSRI  و TCA گرفته دست طرفو خمار و بی خیال کنه.

اینجا من میخوام به یه نتیجه گیری برسم. SSRI وار و TCAوار عمل کنیم. غیر از اینه که ایناآدمو کرخت میکنن؟ بیخیالی طی کن... اینا داروهای خوشحالی نیستن... میفهمی چی میگم؟

الان رفرنسها به من چی میگن؟ به منی که سردردهام مخلوطی از میگرن هست و تنشن؟ درمان پیشگیرانه پیشنهادی که جواب میده مشخصا داروهایی هستن که مولکولهای بی خیال کن دارن.

gabaجان ها مثلا. ترم اول استاد بیوشیمی درمورد گاباارژیک ها حرف میزد برام جالب بودا ولی فکرشو نمیکردم به همین زودیا بخوامشون...

باید تمرین کنم.

دیشب با یکی از متخصصای اطفال که دوستمه صحبت میکردم سر همین چیزا. گفت که اون هم آدم میگرنیه و چه بد میگرنی هم!ً بعد میگفت حالا یه مدته که گروه ها رو بستم و کمتر دقت میکنم به کارای بقیه و سرسری میگذرم خاموش شده...

بشینم و تمرین کنم.

آسونه گفتنش ولی خیلی سخته. بدتر عصبی هم میشی. هی میخوای مراعات خودتو بکنی بدتر میشه هی. مثلا وقتی این بیشعور میدونه الان موقع خوابه برمیداره دستگاهش رو روشن میکنه من کل روز رو عصبانی خواهم بود.کل روز درد از مردمک چشمم فواره میزنه بیرون...  این قسمت بی خیال شدن دیگه سخت و چلنجینگه :////


Life Rhythm ۹۹-۸-۰۶ ۰ ۱۶۵

Life Rhythm ۹۹-۸-۰۶ ۰ ۱۶۵


میتونم نگاه کنم به تاریخ پست قبل و بفهمم که از آخرین بار نوشتنم چقدر میگذره. ولی، میدونم که اون تاریخ ، تاریخ واقعی نیست. از خیلی خیلی قبل ترش نوشتن و پست گذاری ها دیگه نابی قبل رو برام نداشت و هر کدوم با هدف و سیاست و آرایش خاصی گذاشته شدند. همین خراب کاری باعث شد دیگه رغبت نکنم اینجا بنویسم. همین شد که غل و زنجیر بسته بشه به نوشتنم. ننوشتم و چه حیف ! چه روزها و شبهایی که نوشتن میتونست از دردم کم کنه و من خودم رو محروم کرده بودم.

بگذریم... میخوام بنویسم.حتی با سیاستها و تجربه های جدید، ولی بنویسم... نمیدونم به خاطر این وقفه دوستای قبلیم دیگه سر میزنن به اینجا؟کسی خواهد خوند؟ نمی دونم...

کلی اتفاقف افتاده این مدت... کلی کلی... کلی دل من بالا و پایین شده و دم نزدم... یه کوچیکش رو بخوام براتون بگم...

دو ماهه یه همنشین پیدا شده برام، ناخواسته ، ناخوانده... کلی وفادار! آخ که کاشکی دوستام مثل تو وفاداشتن!

هرروز هستش، دو ساعت اول که چشممو باز میکنم نیستشا، ولی دو ساعت بعد اون هم بیدار میشه دست و صورتشو میشوره... آسه آسه کنارم جا خوش میکنه. سعی میکنم بی محلش کنم... اما اون خیلی پررو تر از این حرفاس.شیطون و پیش فعاله. نمیذاره تمرکز کنم. از درس خوندن بازم میکنه و میبینم اومده کنارم نشسته میگه منم هستم... آخ از وفاداری ، آخ از این همه سمج بودت جناب میگرن

پزشکی میگه و دکترا میگن

که چون تو سابقه خانوادگی داری

جنس مونثی ( آخ که اینجا هم باختی !)

جونی

و احتمالا چون ماهیت رشته تحصیلی ات اینه ، فعلا گرفتاری.

حالا اجالتا بیا و درمان پیشگیرانه کن... حالا هفته دیگه باید برم و بهشون بگم که درمان پیشگیرانه تون به شکست برخورد بزرگواران.

علت وجود درد وفادار، چیز دیگریست، به گمانم...

میخوام روزی صد بار آهنگ " گلچهره" شجریان رو برای خودم پلی کنم. فارغ از این که منظور از گلچهره کیه. من ، خود آن گلچهره

صدبار پلی کنم و صد بار شجریان برام بگه

گلچهره مپرس آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد ... گلچهره مپرس پروانه ی تو بی تو کجا رها شد... تا که رفتنها کمتر دردم بدن...

صد بار برام بگه

مرنجان دلت را خدارا ، رها کن غمت را رها کن، مخور غم مخور غم نگارا

تا که حواسم به خودم باشه، به واسطه این صدا هم که شده...

پ.ن : با یه سری دست کاری تو فارماکولوژی با همین اندک دانش پزشکی یه تغییراتی تو رژیم داروییم انجام دادم و گوش شیطون کر انگار جواب داده...حالا شما صداشو درنیارین ببینیم چی میشه


Life Rhythm ۹۹-۸-۰۵ ۱ ۱۷۴

Life Rhythm ۹۹-۸-۰۵ ۱ ۱۷۴


۱ ۲

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...