تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


توی کتاب "جز از کل"،  یه جاییش میگه که : خنده‌دار است که باید برای دکتر و وکیل شدن آموزش ببینید ولی برای پدر و مادر شدن، نه! 

هر هالویی می‌تواند پدر و مادر بشود، حتی لازم نیست در سمیناری یک روزه شرکت کند ...


صدای جیغ و داد زن همسایه از وقتی که از خواب بیدار شد و صداش گرفته بود تا الآن که سر ظهره همه اش تو مخ من بوده. هی میخونم مالاریا فالسیپاروم از گونه های مالاریای موجود در ایران ... تا میام تمرکز کنم صدای عنکرالاصواتش رو ول میده : الناااااز [ همچنان سه چهارتا فحش هم پی بندش ] ...

میدونی ؟ مهم نیست که جیغ زدناش مزاحممه،  چیزی که بیشتر ناراحتم میکنه بار منفی روانی هست که به بچه هاش منتقل میکنه. 

از خودم میپرسم یعنی این زن زمانی که خواسته ازدواج کنه هم همین طوری بوده ؟  شاید داستانش مثل مادام بوواریه... دختر جوان در سودای زندگی رمانتیک و عشق سوزان ،حالا چهره ی جدی زندگی و بچه داری و هندلینگ شوهر رو نمیتونه تحمل کنه ، حالا شاید مثل مادام بوواری بگه کاش اصلا ازدواج نمیکردم... این یه فرضیه اس از هزاران فرضیه ای که میتونن این رفتارای نتراشیده رو شکل بدن ...

دلم میسوزه ... برای بچه هاش، برای دختر نوجوونش... دختری که الآن بیشتر از هر زمان دیگه ای محبت مادر و خانواده رو میخواد ولی ...

یعنی چند تا خانواده، کانون خونه شون ،زن و مادر خونه شون اینجوریه ؟ اصلا چرا مادر فقط ؟ کم نیستن پدرای عصبی و سخت گیر ... پدرایی که نشه از ترس بودنشون سایه ی حمایتشون رو حس کرد! 

استیو تولتز راست میگه ! مثلا ما پزشکیا اون ته دانشجویی مون یه آزمونی میدیم صلاحیت بالینی .کم و کیفش رو نمیدونم ولی از اسمش پیداس ! شاید هم معیار خوبی نباشه برای سنجش مثل کلی از آزمون های بی فایده ی کشورمون ...

ولی

کاش آدما آزمون صلاحیت میدادن ،قبل ازدواج، قبل بچه آوردن ...


به ناز ۹۸-۲-۱۲ ۲ ۲۳۴

به ناز ۹۸-۲-۱۲ ۲ ۲۳۴


به دستان زحمت کشش نگاه میکنم. به دستای مقدسش ، که نیروی عشق پشتشونه و سختی کار خونه رو براش هیچ میکنن...

به خلاقیتش توی آشپزی و خیاطی و خونه داری و خانوم بودن رشک می برم. مدام از خودم میپرسم پس من به کی رفتم ؟ 

نگاه میکنم به چهره ی همیشه مقاومش ، به هندلینگ همراه با آرامش همیشگی اش! میشینم و فکر میکنم... اگه من باشم میتونم مثل این بانوی آهنین اینجوری خجالت بدم مشکلات رو؟ خودم رو بسیار ضعیف میبینم از این نظر! تو این مقایسه ...

همین طور که برگه های تمرین اتود سنتور جلومه ،یادم میاد روزهایی رو که مضراب هام شل بودن و پایین میفتادن ، مچ دردهای مسخره بعد تمرین های سبک رو هم یاد میاد ...

یاد گرفتن ساز درد داره... مچ ،انگشت، گردن، پا ! عرق کردن حتی ، بی جون شدن بعد تمرین حتی ! اعصاب خردی صداهای ممتد اتود ها و بعضی قطعه ها ...

ساز زدن قشنگه ها! ولی تو راه یادگیریش باید یه چیزایی که دلخواهت نیست رو هم تحمل کنی .

یعنی مامان هم تو مسیر زندگی اتود ها رو زده؟ تا اینکه حالا که نوازنده ی قهار زندگی شده ؟

استادم میگفت خودش هم بعضی وقتها اتودها رو میزنه .

پس یعنی مامان باز هم تمرین اتود زندگی خواهد داشت ؟

مامان یعنی تو باز هم قوی مینوازی؟ قوی تر و قوی تر میشی ؟ یعنی نمیخواد من دل نگرونت باشم ؟! یعنی این بادها برای من طوفانه ؟برای تو که قبلا خیلی بیشتر از من تمرین اتود زندگی داشتی فوته ؟! هوم...؟!

+شکار لحظه ها ...


به ناز ۹۸-۲-۰۵ ۶ ۲۶۶

به ناز ۹۸-۲-۰۵ ۶ ۲۶۶


برای جلوگیری از فاجعه تلاش کنید تا هر کسی فقط به عنوان یک فرد محترم باشد و هرگز اجازه ندهید انسانی در حد یک بت پرستیده شود !!


آلبرت اینیشتین





به ناز ۹۸-۱-۲۴ ۱۸۷

به ناز ۹۸-۱-۲۴ ۱۸۷


آقوی قاضی ! حالو من هیچیت نمیگم ... ولی خودت بگو! این رواست که مه و خورشید و فلک دست به کار بشن انقدر اغواگری کنن ، هوای بهار انگولک مون بده، هی یادمون بندازه که نه یار داریم نه وقت ؟! عوضش درس داریم و درس ... مثل همیشه ی خدا؟ ! ها؟! این رواعه به نظر خودت؟! 

الانه چه وقت خوندن نوروفیزیولوژیه؟ الانه خودت و حاج خانوم تیپ زدین میخواین برین گل گشت ...کار درست رو شما میکنی :/

حالا باز من هیچیت نمیگم😶


به ناز ۹۸-۱-۲۳ ۲۸۲

به ناز ۹۸-۱-۲۳ ۲۸۲


ولی شاید راز هستی این باشه که

"خودت باید با خودت به صلح برسی ..."

نه فلان کتاب ، نه فلان دوره آموزشی ، فلان مشاوره ، فلان فیلم... هیچ کدوم نمیتونن تو رو خلاصت کنن از گیر و گورهای درونی ات. 

هیچ کتابی تو هیچ زمینه ای وحی منزل نیست که بخوای بهش استناد کنی و مشکلات و سوالهات رو با اون نسخه کنی. 

احتمالا مسئله صلح درونی ، برآیندی از همه ی ورودی هاست ... تو نقش جمع کننده اطلاعات رو داشته باش و اندک تعصبی هم نداشته باش. احتمالا درباره ی کتاب Black Swan شنیده اید [ همون قوی سیاه ]...

توی علم پزشکی ، هنوز خیلی خیلی از دلیل بیماری ها ناشناخته اس .برای درمان کامل و acute بیماری ها باید target مشخص باشه ولی نیست. متلا این که چی میشه که ساز و کار به سمتی بره که آلازایمر ، ام اس ، دیابت ایجاد بشه [فراتر از بحتت وراثت] معلوم نیست . پس پیشگیری و درمان صد در صدی هم وجود نداره . اما میشه کنترل کرد ...

بعضی درگیری های روزمره و زندگی ما هم همینه ... قضیه همون قضیه اس که مولانا میگه... دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد. دوا نیست اما کنترل هست ...


به ناز ۹۸-۱-۱۹ ۲۲۰

به ناز ۹۸-۱-۱۹ ۲۲۰


همه‌ی ما توسط کسانی که دوستمان داشته‌اند،

ساخته و باز ساخته شده‌ایم

ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشقشان به ما سماجت به خرج داده‌اند



👤فرانسوا موریاک 


به ناز ۹۸-۱-۱۹ ۱۷۲

به ناز ۹۸-۱-۱۹ ۱۷۲


از بین 4 استاد باکتری ، فقط یک استاد درس دادنش به دلم میشینه. متاسفانه امروز همکارشون به جاشون تشریف آوردن و تلاشهای من برای گوش سپردن به روخوانی های یکنواخت ایشون بی فایده اس ،پس گوشی خود را برداشته پناه می آورم به وبلاگ ...


اون استاد دوستداشتنی باکتری، همیشه حین درس دادنش زندگی باکتری ها رو تعمیم میده به زندگی آدمها . عاشق تخصصشه و مدام در حال الگو برداری مثبت از زندگی باکتری هاست! مثلا موقع تدریس باکتری های گرم مثبت و گرم منفی ، میگفت بچه ها تو زندگی تون مثل باکتری گرم منفی باشید. با این که برخلاف باکتری گرم مثبت دیواره نرم و نازکی داره ، همین باعث استقامت و پایداریش شده . اگه یه بیمار مبتلا به گرم منفی باشه کار پزشک ساخته اس ! 


جلسه آخرش الگوبرداری دیگری کرد ، به نظرم بسیار مهم تر از خود درس !


در باب آندوسپور صحبت میکرد . آندوسپور چیه ؟! در صورت مساعد نبودن شرایط، باکتری پوشش ضخیمی دور تا دور کروموزوم خود پدیدمی‌آورد که به آندوسپور (هاگ درونی) معروف است. آندوسپور، از باکتری در برابر شرایط نامساعد حفاظت کرده و ممکن است صدها سال بعد، باکتری فعالیت خود را از سر گیرد. 


آخرش گفت بچه ها ! طریقت باکتری رو در پیش بگیرین . هر وقت تشخیص دادین فضا ناامنه ، آندوسپور تشکیل بدین ... ولی نه برای همیشه. هر وقت تشخیص دادن فضا اوکی شده آندوسپور رو از بین ببرین ...


حالا ،چند وقتی هست که خودم رو تو فضای ناامن میبینم. قلبم ضرب میگیره مدام، امنیت تو هر جنبه ی زندگی انگار کمرنگ شده... فکر کنم باید آندوسپور محکمی بسازم .


من بد دل شده ام ، بدبین شده ام، هر چه جهان رو بیشتر میشناسم بیشتر وحشت میکنم ... با حرفهای دیشب همسایه مون که سرهنگ بازنشسته ای هست ، با حرفهاش از دغل بازی مردم به شدت ددلم در هول و ولا افتاده ...


از همین جمعی که درش نشستم هم... به نظر میرسه صلاح این باشه که به سلام کردن و لبخند اکتفا کنم بهتره ... هر چند سخته، هر چند دل تنگ کننده ...




به ناز ۹۸-۱-۱۷ ۸ ۳۷۷

به ناز ۹۸-۱-۱۷ ۸ ۳۷۷


پیشاپیش به خاطر قلم ناادبی و نپخته ی روزانه نویسی پست زیر ،عذر میخوام! 


شب پایان سفر ... بابا بالا سرمون ایستاده و داره خط و نشون میکشه که فردا زود پاشین اذیت نکنین راه طولانیه و ...

تو طول این سفرهای نوروزی که به خاطر رضایت و دلخوشی مامان بابا تن میدم بهشون، همیشه یه سوال تو ذهنم میپیچه... اینکه خب چه کاریه این همه سختی کشیدن و سختی دادن به خودمون؟ ! 10 روز سفر ،این همه خرج ، این همه خستگی و مضیقه ! واقعا هدف ایجاد نقطه عطف برای روزمرگیهاست ؟ خب من که با روزمرگی و زندگی روتینم حال میکنم چرا سفر برام لازمه؟ من که از بی برنامه شدن خاص در سفر و هر چه پیش آید خوش آید سفر بیزارم ...آیا تو سفر رشد خاصی نهفته اس ؟ رشد محسوس هست یا نامحسوس؟ 

 ...

چندی قبل، پیش پای شما داشتم با مریم حرف میزدم. داشتم دور نمایی از 6 ماهه پیش رو رو براش میگفتم . متوجه شدم خیلی ساکته.  گفتم چیه ؟! با صدای هراسناکی گفت دلم برات سوخت فاطمه! میتونی همه اینا رو جمع و جور کنی؟ بعد خودش جواب خودشو داد ... آره تو ،تویی :)

قصدم گفتن برنامه ریزی سالانه ام به مریم نبود .چون مفهوم سال هم برای من معنی نداره. من لیست تهیه نمیکنم آغاز هر سال!  سال، برای من صرفا عدده. عددی که هر 365 روز یکی اضافه میشه بهش . چیزی که مبدا و معیار زندگی منه ،تغییر و رشده . زندگی بدو ورود به دانشگاه من اینجوری بوده که هر هفته با هفته قبلش فرق داشته ام ! برای من مقایسه ی خودم با خود هفته ی پیشم، یه ماه پیشم ،سه ماه پیشم و 365 روز پیشم مهمه. عکسی از خودم دیدم تو گوشی عمه مربوط به عید پارسال. من الان، از لحاظ شمایل هم فرق داره !تعریف از خودم نباشه، دلنشین تر وخوشگل تر شده ام😏

حالا مریم نمیدونه، خارج از اینجا هم کسی نمیدونه ولی شما میدونین . من میترسم از شرمنده شدن خودم ... از این که یک ماه آینده ام در حال خود خوری باشم ... که نرسیده باشم ،که راضی نباشم ...

...

همیشه دوست داشتم نفرت خودم رو از 6 ماهه اول سال ابراز کنم ولی تریبون نداشته ام. حالا اینجا پیش شما دلم میخواد هوار بزنم : از 6 ماهه اول گریزانم ! به دلایلی که خودم میدونم ولی چندتا قابل پخشش مثل گرمای کشنده ی نفس تنگ کننده ،ساعت ت. خ .م. ا .ت .ی .ک تابستانه ، خانه نشینی و تبعات آن و ...

بریم و بیکارگی این سفر رو بذاریم به حساب break قبل مسابقه! 


به ناز ۹۸-۱-۱۰ ۳ ۲۵۰

به ناز ۹۸-۱-۱۰ ۳ ۲۵۰


گذرم به یه دبیرستان دخترونه افتاد ... در و دیوار مدرسه پر بود از پوسترهای پرورشی و عرزشی. تمام پوسترها هم با یک مضمون : پسرها گرگن ،پسر خوب از طریق خواهر مادرش میاد خواستگاریت و کلا منع هر گونه ارتباط کلامی و فکری !

داشتم به این فکر میکردم آیا واقعا این همون نوع آموزشی هست که یه دختر رو برای زندگی توی جامعه مختلط ! آماده میکنه ؟!

یادم به همکلاسیام افتاد ... دختره یه سوال نمیتونه بپرسه آقای فلانی کلاس کجاست؟ حاضره دور تا دور دانشکده رو بگرده دنبال کلاس ولی پسره صداش رو نشنوه. یا یه عده که در حالت اضطرار انگار دارن خفه میشن...

دلم نمیخواد حرف بیشتری از این افتضاحات بزنم . خودتون میدونین چه قدر همه چیزمون خرابه . 

پست زیر هم که عیش صبحگاهیم رو تکمیل کرد...‏این داستانی که تو این پیج سراییدند به کنار ... 

کل ارزشمندی یه دختر رو در حد یه جفت گیری پایین میارن


حالت تهوع دارم 😑



به ناز ۹۸-۱-۰۹ ۳ ۳۴۹

به ناز ۹۸-۱-۰۹ ۳ ۳۴۹


هنوز هم شبها خواب میبینم فیزیک مشکل دارم ، نخونده ام و تا کنکور چیزی نمونده . هنوز هم خواب میبینم روز آزمونه و من کارت ورود به جلسه نبرده ام ... خواب میبینم ازم تقلب گرفته ان ... خواب میبینم پزشکی قبول شده ام ولی هی بهم میگن تو حقت نبوده باید دوباره کنکور بدی ... بعد دوباره خودم رو گرفتار فیزیک و ریاضی میبینم ...

پروسه کنکور چه به سر روح و روان من آورده که بعد دوسال هنوز کابوسهاش دست از سر من برنمیدارن !


به ناز ۹۸-۱-۰۷ ۳ ۲۵۵

به ناز ۹۸-۱-۰۷ ۳ ۲۵۵


۱ ۲ ۳ ... ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ... ۱۲ ۱۳ ۱۴

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...