وای وای من فدااا بشم این نسیم روح انگیزت رو گرگان جانم ^__^
+فقط یه چیزی ! این باد خنک اینجوری ،پارسال توی خرداد ماه میومد 🤔😊
همدم تو وبلاگش مینویسه منوره ( Monavvare) , من فکر میکنم منظورش منوره (menorrhea) [ریشه ی ترمینولوژی قاعدگی] هست ... خدا منو ببخشه😑
نسق جدیدم ...
میخندم تو رو مردم، حتی شده زورکی
حتی اون موقع که دارم از درون خفه میشم از درد
مردم چه گناهی کردند ؟! لبخند میزنم و با خنده ی کش دار تری هر چند مصنوعی سلام میکنم . لبخند مصنوعیش هم قشنگ و مسریه ... پیام آور حال خوبه...
میخندم و بگوبخند میکنم حتی با اونایی که ماجراها داشتم ... حتی با اونایی که روزی بدشون رو میگفتم... یه جورایی دو رو دو رنگیه ،ولی خب برای تغییر کردنم چاره ای نیست
تصمیم گرفتم بی کینه باشم ،ساده و آسون بگیرم[ لنی بیچاره هی میگفت سخت نگیر، هی من این ور میگفتم برو بابا تو چه میفهمی ]... ولی نه، اون راست میگه. به هر حال این سن و سال من رو گذرونده😏
خلاصه...
عجب دنیای ساده ای... خوبی و فرق این سادگی با رها کردنهای قبلی اینه که حالا بیشتر میدونم تا کجا توی روابط جلو برم... مرزها برام مشخص ترن :))
+مربوط به پست قبل ... دیشب به خاطر علوم تشریح ادراری تناسلی و قسمتای نخونده اش خواب درست درمون نداشتم .ساعت کوک کردم 4 پاشم بخونم ، ساعت زنگ خورد و من دقیقا همین طور عاجز وار ! نشستم لبه تخت که ای بابااا! !! صدای بارون وحشتناکی هم میومد و اتاق یخ کرده بود و جزوه های نخونده ام پهن ... رفتم آشپزخونه یه دونه کلوچه مامان پز برداشتم ،یه فنجون شیر ریختم .تو تاریکی یه گاز کلوچه خوردم یه قلپ شیر... که دهنم کشیده شد تو هم ... شیر نبود، دوغ ریخته بودم ... خلاصه که گفتنی نیست حال اون شب😭
+ شاعر میگه که بستان و بده بگوی و بشنو ، شبهای چنین نه وقت خواب است !
زندگی متوقف شده و من غوطه ورم توی کتابا و جزوه ها ... یک زندگی تک بعدی به تمام معنا! گریزی هم نیست ...
از بین دنیای خاکستری ام بیرون میام و کانال ادبی دانشگاه رو چک میکنم... میبینم محمد واسه بچه ها آهنگ جدید زندوکیلی رو پست کرده ... پلی میکنم، دلنشینه
به فکر فرو میرم ... چی میشه آدم به جنس مخالفش اشتیاق پیدا میکنه ؟! باز هم همون سوال تکراری... عشق چیه ؟! همون فوران یهویی هورمون ها و بعدش دلزده شدن؟
راستش ،انقدر که از احساسات فاصله گرفتم و انقدر همه چیز رو سرکوب کردم ،وقتی مساله بروز و ایجاد شدن حس بین دو جنس مخالف مطرح میشه، خواه با آهنگ، خواه عکس ،خواه شعر، هر چی! یه هاله ی قبیحی ذهنم رو میگیره !که این احساسات یعنی چی ؟! زشته ،عیبه، چه معنی داره اصلا ؟!
نمونه ای عکس که وقتی دیدم خجالت کشیدم از حس اون بین😑👇
لیلا میگه بی سلیقگی نکن و نگو جنس مخالف! بگو جنس مکمل ! گفتم روش فکر میکنم ...
+ لامذهب اونجا که زند وکیلی میگه " همه دست افشان و کل زنون" عجب سنتوری نواخته میشه... . قلبم ذوب شد که😶
بابا به مامان گفته پیام بده ببین امتحانش رو چه رنگی داده ...
بله دیگه... . مثل این که یه نفر تو تاریکی دست بکشه رو دیوار برای پیدا کردن پریز ، سوالای امتحان امروز رو تو ابهامات کامل جواب دادم و گس وات؟ ! قطعا میفتم مگر آنکه معجزه ای شود!
مامانم هم امروز دو تا انگشت اشاره و شست اش رو برید و بخیه خورد و جیگرم آتیش گرفته ،کلا میخوام دنیا نباشه😓😬
خداوندا بیشتر از همه ،میدونی این روزا انقدر احساس ها و نیازها و حرفهام رو سرکوب کرده ام که تبدیل به آدم کوکی شدم!
خدایا تحمل و صبر و تمرکز بهم بده تا 18 بهمن علی الحساب... نذار که روی شکست رو ببینم، باشه ؟!
دفترچه ی TO DO نازنینم ... اشتیاقم رو برای تیک خوردن کارهام بیشتر میکنه
خدایا کمکم کن یه روز همه این صفحه و صفحه بعدش رو تیک خورده ببینم ،در حالی که نفس گرمی از دیافراگمم میکشم چون خیالم از بابت ترم 3 جمع شده ...
وقتی میگن اگه برای یک نفر مهم باشی ،اون بلاخره یه راهی برای بودنت پیدا میکنه...
تلنگر خوبی بود !
استاد سنتورم رو عوض کردم... و صد آفرین به خودم که بی خودی خودم رو مدیون ندونستم ! استادی که از 30 دقیقه کلاسش فقط 5 دقیقه رو مفید کار میکرد. بقیه اش هم همه اش حرفای صدمن یه غاااز !
پیش استاد جدیدم که میرم میفهمم اون قبلی چه قدر در حقم کم کاری کرده ... یه چیزی تو مایه ی تعلیمات مکتبی به من خورونده... چه قدر زشته که من هنوز بعد 5 ماه نمیدونم می کرون و بمل کجا هستن !
چه قدر استاد جدیدم صبور و فروتنه... بر عکس قبلی! چه قدر من شرمنده ی صبر و اخلاقش میشم وقتی به فجیع ترین حالت ممکن مضراب میکوبم روی سیم غلط !
چه قدر هنووووز از پایه مشکل دارم و بی خودی دل خوش کرده بودم که 50 تا درس رو کار کرده ام !
کارم سنگین تر شده ... فراموش کردن روش قبلی و یادگرفتن شیوه اصولی! تخریب و برداشتن نخاله و بتن ریزی! اون هم کی ؟! تو دل امتحانات!
میگین دست نگه دارم بعد امتحانات برم؟ نه... بدون صداش حالم خوش نیست ! تک یار بی آزار خوش صدای وفادار منه ...
کلا تو همه چیزا شدم مصداق همون بوسهل زوزنی که به طعنه بهش گفتند در همه کارها ناتمامی[امیدوارم اشتباه نگفته باشم😅]
من اگه جبر روزگار پشتم نبود، میرفتم بیوشیمی میخوندم... چه قده این درس شیرینه! هزار الله اکبر😗💜
+اونایی که رویای پزشکی در سر میپرورونین! جدا یه تجدید نظری بکنین! اگه واقعا به علم شناخت انسان و ... علاقه دارین، بیوشیمی خوده خودشه !