تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


۱۳۳ مطلب توسط «به ناز» ثبت شده است

‏چه سالها
‏چه روزها
‏دقیقه ها و ساعت ها
‏چه شبها
‏نشسته
‏خمیده
‏خموده
‏دست بر زانو
‏گفتم دیگه نمی تونم ادامه بدم،
‏ولی ادامه می دم، ‏همچنان...!
چون چاره ای به جز قوی بودن نداشته ام و ندارم😊💪

 


به ناز ۹۸-۶-۱۲ ۲۷۰

به ناز ۹۸-۶-۱۲ ۲۷۰


بابا میگه تو خیلی باید خداتو شکر کنی. میگم چرا؟ میگه به هر جا که رسیدی، پشتت یه معلم خوب بوده... 

به حرفش فکر کردم و به نظرم باید این رو اضافه میکردم به حرفش، که از بین اون همه معلم و استاد، یه عده نا استاد بوده و یه عده استاد. نااستادان معمولا به ورطه ی فراموشی سپرده میشن و استادان، درخشان میمونن... 

شیوا، یکی از اونهاست که همیشه برام درخشان میمونه. مربی باشگاهم! من رو با ورزش آشتی داد، چطوری؟ با جدیتش، با بلد بودنش تو کجاها مهربون بودن و کجاها بی رحم بودن، با اون همه خنده های بلندش، که همیشه برام سوال ایجاد میکنن که چجوری؟ یعنی یه نفر که مادر 3 تا بچه اس چه جوری میتونه انقدر خون سرد باشه و همیشه خندون؟ 

جوابش رو تو طی زمان به من داد. که ورزش روتین، یه علتشه... 

علت دیگه اش، عشق به کارشه... جالبه! تو این دو سالی که شاگردش هستم هیچ دو روزی تمرینات مون عین روز قبل نبوده و این خلاقیت خبر از عشق به کار میده... وقتی عاشق کارت باشی دغدغه هات رو به احترامش کنار میذاری... 

شیوا سرم داد میزد [ و میزنه😅] که کتفت صااف! اوایل ازش ناراحت میشدم اما حالا میفهمم که این توجهش، یه جور محبته... ممنونش خواهم بود تا ابد، که درست راه رفتن رو یادم داد، ارزش ورزش رو یادم داد، حامی زنان بودن رو، اولویت اول زندگی خودم بودن رو... 

کاش هر جا هستیم، اینجوری عاشق کارمون باشیم، بقیه رو بیدار کنیم😉

 


به ناز ۹۸-۶-۱۱ ۰ ۲۶۸

به ناز ۹۸-۶-۱۱ ۰ ۲۶۸


داشتم گالری موبایلم رو نگاه میکردم. ضروری ها رو انتقال میدادم به حساب گوگل و بقیه رو حذف میکردم... رو بعضی عکسا مکث شیرینی میکردم، طولانی :))

یکیش این بود

12 آذر پارسال،  شب تولدم... که دوستهای عزیزم پیشم بودند، مادر و پدرم که محبتشون از دوتا کیکی که هر کدوم جداگونه تدارک دیده بودن مشخصه😅

و زنگهای هیجان آور آیفون که پستیچی دم در بود... کتاب میرسید برام، از راه دور. از دوستای عزیز دیده و ندیده ام... همدم مهربونم که از همینجا با هم آشنا شدیم و من چه قدر محبت گرمش رو از همین راه دور حس میکنم... 

 

+تمام کادوهای اون شب، کتاب بود و خب، راضی ام از خودم. دوستام میشناسنم😂


به ناز ۹۸-۶-۰۹ ۰ ۳۰۵

به ناز ۹۸-۶-۰۹ ۰ ۳۰۵


برنامه این روزها اینجوریه که تا قبل ظهر و یک ساعت بعد ناهار درس نمیخونم. برخلاف من گذشته ام که محال بود جایی به جز پشت میز سفیدم بتونم درس بخونم، الآن کم بازده ترین نوع خوندم شده همون مدل. مجبورم که بزنم برم کتابخونه. 

میرم کتابخونه ی بیمارستان. نمیدونم بخاطر جوه یا چی که انقدر قشنگ همه چیز سریع میره تو کله ام. ضمن این که محیط بیمارستان رو دوست دارم. از بچگی بوی بیمارستان رو دوست داشته ام برعکس بابام! بابا بوی بیمارستان حالش رو بد میکنه چون یاد آور از دست دادن عزیزشه و بدو بدو ها، برای من یاد آور روپوش سفیدهای قهرمان. 

خلاصه، طبق روال این روزها، امروز هم راهی شده ام. هوا گرمه. آفتاب وحشیانه اس... 

ساعت 3 و نیم بعد از ظهر روز آدینه کشون کشون دارم میرم بیمارستان. همه الآن ناهار رو کنار خانواده خورده ان لش کرده ان جلو کولر حتی یه تاکسی شخصی هم نیست منو ببره! 

چاره ای نیست شکایتی هم نیست... مسیریه که باید طی بشه و خدا رو شکر که همه چیز رواله💙💚 

+ انتراکت بین درس خوندن و این صیاد دوست داشتنی😊


به ناز ۹۸-۶-۰۸ ۲ ۳۰۴

به ناز ۹۸-۶-۰۸ ۲ ۳۰۴


بعد یه روز سنگین توی دانشگاه و اون تکون تکون های سرویس دانشگاه، سوار تاکسی شدم به سمت خونه. صندلی هاش نرم تر از اتوبوس بود😅 و خب خوشحال شدم که میتونستم یه کم تن بیاسایم! 

اما آقای راننده... گند زد به حالم. یه آهنگ پلی کرده بود که این مزخرفات رو میگفت : " صد سال یه بار هم، کسی مثل من عاشقت نمیشه... "

بعد بچه ی صندلی عقبی به چشمم اومد که داشت زمزمه اش میکرد و جثه اش میگفت که خیلی بچه تر این حرفاس که بخواد از عشق چیزی بفهمه و صرفا حالت ریتمیکه که اون رو سر ذوق آورده! 

یاد اون آهنگ دلکش میفتم که میگفت " 

دلداده  بسی باشد چون من

چه کسی باشد دلداده و دل بسته

آزاده و پر بسته"

مضمون هر دو ترانه یکیه، ولی اولی چه قدر زننده و دومی چه قدر اغواکننده! به نظرم پاپ امروزی به مخاطب عشقی هم توجه نمیکنه و خودخواهه چه برسه مخاطب عام که من و شما باشیم... 

باید نشست و به حال موسیقی الآن کشور خون گریه کرد... 


به ناز ۹۸-۶-۰۴ ۰ ۱۹۴

به ناز ۹۸-۶-۰۴ ۰ ۱۹۴


میدونستید فاز افسردگی PMS ، دلیلی بر function غمگین کننده ی هورمون های زنانه نیست؟  مسئله اینجاست که فرد سابقه ی افسردگی داره، توی PMS فرد تحمل خودسانسوری نداره، نشانگان افسردگی عود میکنن. 

لذا اگه قبل پریود خلق تون تنگ میشه، فکر نکنید که بالا پایین شدن هورمونها غمگین تون کرده. به فکر درمان روان بیفتید... 


به ناز ۹۸-۵-۳۱ ۳ ۳۲۳

به ناز ۹۸-۵-۳۱ ۳ ۳۲۳


​​​​داشتم واسه مامان و بابا همین موضوع پست قبل رو میگفتم، که فلانی رو یادتونه؟ عکسشو نیگا کنین😬 

بعد مامان تشخیص میداد فلانی چه عملی کرده و فلان. منم داشتم چسناله میکردم که عی بابا😐 پس منم برم یه خطی با چاقو بندازم رو صورتم عمل و اینا که نمیتونیم😐😶

بابا یه دفعه متوجه موضوع شد. گفت: " روی ناشسته چو ماهش نگرید! چشم بی سرمه سیاهش نگرید... دختر من از همون اولش خوشکل بود ناز بابا😌😍."

نمیدونم الان بابا داره میگه قربون دست و پای بلوری یا واقعا همین جوریه😂


به ناز ۹۸-۵-۳۰ ۴ ۲۵۴

به ناز ۹۸-۵-۳۰ ۴ ۲۵۴


آلن دوباتن یه دیدگاه جالبی تو کتاب سیر عشقش نوشته بود. میگفت این اختلاف هایی که جوون ها با خانواده هاشون پیدا میکنن، بخشی از برنامه ای هست که هدفش بقای نسل انسانه . یعنی بچه ها بزرگ که مشین و ادعای استقلال که میکنن، در نهایت اختلاف با والدین و اون جمله معروفه "کی میشه من از این خراب شده برم؟! " همه  اینها، برای این تو وجود انسان گذاشته شده که به فکر تشکیل قلمرو و خونه زندگی مستقل خودش بیفته. بره تشکیل خانواده بده و بعد خودش فرمان روایی کنه! 😃


به ناز ۹۸-۵-۱۶ ۳ ۲۶۳

به ناز ۹۸-۵-۱۶ ۳ ۲۶۳


مامان با حالتی در یک قدمی کتک زدن منو از خواب بیدار کرده، با این تهدید که اگه الآن پا نشی دیگه هیچ وقت صدات نمیزنم. یک ماه مونده تا امتحان علوم پایه ات هیچی نخوندی! 

خب حقیقتا تو عمر تحصیلیم یکبار هم به خاطر درس نخوندن چیزی نشنیده بودم ولی خب، ملاحظه میکنید چه قدر اوضاع خرابه😬 دیگه بدنم درس و کتاب رو داره پس میزنه، دست خودم نیست😕

حالا هم که بیدار شدم درس نمیخونم که! آهنگ دو نفره سحر رو با بلندترین حالت گذاشتم تو گوشم و دارم زیرپوستی قر میدم😶

آخه سگ درس میخونه وسط گرمای مرداد😑


به ناز ۹۸-۵-۱۲ ۷ ۳۲۴

به ناز ۹۸-۵-۱۲ ۷ ۳۲۴


بین ملغمه ای از دردهای زنانه، درد فهمیده نشدن کارد رو به استخون فرو میکنه. چاره تخفیف این دردها چیه؟ شناخت نیازهات و دونستن فیزیولوژی بدنت... باید بدونی که هیچ کس جز خودت جواب دردهات نیست! 

من اهل چالشم. اگر خوندن درسی برام مشکل باشه داوطلب میشم برای جزوه نوشتنش، اگه کاری رو نتونم انجام بدم به دیگری پیشنهادش میکنم که باهم جلو بریم...

حالا ایمیل من شده مملو از ژورنال های پزشکی و زنان، که نخونده ام یا نگاهی گذرا کرده ام که چیزی یادم نمونده. 

حالا میخوام خودم بکشم به چالش و قول بدم که براتون بنویسم. مراقبتها و فکت هایی که هر کس باید بدونه. نمیگم زن! که جامعه جنس دیگری هم داره که مکمل جنس زنه و اون هم باید بدونه... 

خواهم نوشت✌


به ناز ۹۸-۵-۰۷ ۴ ۲۶۷

به ناز ۹۸-۵-۰۷ ۴ ۲۶۷


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ... ۱۲ ۱۳ ۱۴

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...