تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


شاعر میگه که :

"خاطرات شب اعلام نتایج، محاله یادم بره !"

امشب تمام اتفاقات اون شب رو واسه خودم دوباره بازسازی کردم. همون پارک ،همون فست فود، همون غذا ...😁❤

و حالا پروسه ی زجر کش شدن من قبل اعلام نتایج :

رتبه ام 952 منطقه یک بود . همه مون از خانواده گرفته تا دبیرهام  خوشحالی از چشماشون بیرون میزد.تا اینکه...

خریت کردم و رفتم پیش مشاور قلم چی برای راهنمایی انتخاب رشته . در اومد به من گفت رتبه ات لب مرزه و امسال به خاطر اضافه شدن سهمیه 5 درصدی احتمال قبولی شما عادی ها پایین تر اومده. ضمن این که وزارت بهداشت امسال ظرفیت های پزشکی رو کم کرده. شاااااید شانس بیاری ،ظرفیت مازاد جیرفت قبول بشی ...

حرف هاش رو به هر کی میگفتم میگفت طرف هذیون تحویلت داده حیف اون پولی که دادی !

اون روزی که بهم اینجوری گفتن ،پاستا آلفردو پخته بودم. هنوز که هنوزه با بوی آلفردو حالت تهوع بهم دست میده. 

یک ماه و خرده ای گذشت . هر روز حال من بدتر میشد . اون اواخر شب تا  5 صبح زاااار میزدم💔

گفتن فلان شنبه اعلام نتایجه . حال و روزم گفتن نداشت . انقدری ضجه زدم مامانم گفت پاشو برو یه جایی جلو چشم من نباش😭

زنگ زدم به مریمم . گفت:خواهر جان! غصه هیچی نخور ! قبول هم نشی سال بعد با هم میشینیم میخونیم. الآن هم آماده شو بیام دنبالت بریم بیرون .لباساتو هم جمع کن بیا خونه ما .

با یه دل خرد خرد شده رفتیم بیرون . رفتیم خونه شون . مامان و بابای مریم بندگان خدا چه قدر تلاش کردن مسخره بازی دربیارن حال منو عوض کنن ...

جمعه شب بود رفتیم پارک شهر . بلکه حواسم از غم پرت بشه . تو ترن هوایی عین مرده ها نشسته بودم و هی به خدا میگفتم میشه یه کاری کنی واگن ترن از میدان منحرف بشه ،بیفته ،بمیرم قبل اعلام نتایج ؟!

با همون حال نزار رفتیم فست فودی نزدیک پارک شهر . دم درش فهمیدم زودتر موعد اعلام کردن .همون جا افتادم . انگار که خبر فوت کسی بهم داده شده !

مردم بودن هی آب میزدن صورتم، آب قند و ...😅

تا اینکه بابام بهم زنگ زد. صدای جیغ و اینا میومد .  من تو اون بی حالی همه اش فکر این بودم نکنه قبول نشم و بابا واسه قلبش اتفاقی بیفته !

صدای بابا رو که از پشت تلفن شنیدم گفتم بابا ... منو ببخش . جون گذاشتم واسش اما ...

که بابا گفت دورت بگردم ... به آرزوت رسیدی! گفتم چی ؟!

گفت گلستان. 

با ناامیدی گفتم بین الملل ؟

گفت نه روزانه...

دیگه نفهمیدم چی شد ... اشک و خنده با هم . خدایا شکرت کنان ...

بعدش زیر بغلم رو گرفتن بردن تو پشت میز . مریم واسم بیف استروگانف سفارش داد اما غذا از گلوم پایین نمیرفت. هی زنگ و زنگ و سیل تبریکات...

فکر کنم اگه یه روز آلزایمر بگیرم و همه چی یادم بره ،اون شب و تک تک لحظاتش رو یادم نره😊

امشب هم گرچه شهر و مردم شهرمون به نسبت پارسال خمودتر و خاموش تر بودن، اما تمام سعی ام رو کردم که به یاد اون شب کلی خوش بگذرونم✌


Life Rhythm ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۴ ۱۰ ۳۱۶

نظرات (۱۰)

  • mn :)
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۲۱:۱۶
    حال مضخرف اون روزا:((((
    به قول نیلو فقط تشنج :/
    منم محال اون روزا یادم بره://
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۸ مرداد ۹۷، ۰۰:۰۶
      عزیزم. . . :(
  • Niloo .hmd
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۱۳:۵۶
    من هنوز یاد اون شب میفتم تشنجم میگیره

    +تو رو خدااا این کد امنیتی رو بردار حال ندارم
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۱۴:۴۸
      عخی😑
      بلد نیستم برش دارم🤔
  • لنی ..
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۱۱:۰۴
    زنگ زدم به مریمم . گفت:خواهر جان! غصه هیچی نخور ! قبول هم نشی سال بعد با هم میشینیم میخونیم. الآن هم آماده شو بیام دنبالت بریم بیرون .لباساتو هم جمع کن بیا خونه ما .

    این قسمتو که داشتم میخوندم ناخودآگاه لهجه درون ذهنم شیرازی خسته شد و دیدم که دارم شیرازی میخونم ، خودمم خندم گرفت!

    بعضی از حال های آدم هست که قیمت نداره ، مثل حال اون شب شما
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۱۲:۱۷
      ما وقتی با هم صحبت میکنیم متوجه لهجه خودمون نمیشیشم😅

  • آسـوکـآ آآ
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۴:۰۶
    نه تنها خودت به آرزوت رسیدی که پدر و مادرت رو هم بسیاااااار بسیااااار خوشحال کردی:-)
    تا باشد از این هوفقیت ها:-)
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۳۵
      همچنین واسه تو آسوکاجان😊
  • سآره
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۱:۴۵
    خانوم دکتر!
    «حول و حوش» درسته 😉
    ادبیات کنکور رو چند زدی شما؟
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۳۵
      عه وا خاک به سرم😅 اولشم شک کردم با اون ح هستا😬
      ادبیات رو 72 درصد زدم . 
  • آقای برادر
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۱:۰۵
    بهله...خوش به حالتون....
    ما الان که تو برزخیم شدید....خدایا زود تر اعلام کن راحت شیم....بازم راحت نمیشیم که بازم باید انتخاب رشته کنیم
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۳۴
      ایشالا که خواسته دلت با صلاح و مصلحتت یکی بشه 😅✌
  • حوا بانو
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۰:۵۷
    چقدر خوب که همونجوری که میخواستی تموم شد تهش ؛)
    موفق تر باشی خانوم دکتر ؛)
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۳۳
      ممنونم بانو :))
  • رومی زنگی
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۰:۴۶
    عزززیزم آره واقعا آدم یادش نمیره هیچوقت ان شا الله درخشان تر و در مراحل بالاتر:)))
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۲۹
      ایشالا واسه خودت :)))
  • لیمو جیم
    يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۰:۴۴
    خداااروشکر که به ارزوت رسیدی , خیلی شیرینه :-)
    • author avatar
      Life Rhythm
      ۷ مرداد ۹۷، ۰۷:۲۹
      البته شیرینی اش مال اولش بود😅 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...