تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


۱۳۳ مطلب توسط «به ناز» ثبت شده است

وای از اون روزهایی که

غم نشسته در دل عزیزانت رو ببینی ،

ولی کوچیک تر از اونی باشی که کاری از دستت بربیاد برای زدودن غبارها از طاقچه دلشون!

وای از اون روزی که

ناراحتیهاشون شون ،زندگی ات رو کرخت کنه 

 و تو فقط شاهد ماجراها باشی... 

دلت میخواد حتی دلت رو قربونی کنی، بلکه دفع بلاها و ناراحتی ها بشه

ولی دل کوچیک ،به چه کار میاد ؟؟!


دیر گاد مهربان ! تو بزدا غبارها رو🙏



به ناز ۹۷-۸-۲۱ ۱۹۵

به ناز ۹۷-۸-۲۱ ۱۹۵


چه دلیل عقل پسندانه ای برای توجیه این همه تعطیلی و بین التعطیلین های توی تقویم هست؟ چه کار های مفیدی میشه انجام داد با این وضع زندگیها؟ همون جمعه کافی نیست ؟ یه روز تاسوعا و یه روز عاشورا و یه روز اربعین و یه روز 28 صفر تازه اگه از روزهایی که بینش تعطیل میکنیم هم چشم پوشی کنیم! تعطیلی و رخوت توی فضای اندوه ساختگی! 2 ماه تمام سوگواری و عزا ،تازه اگه از مراسم پیشواز سوگواری فاکتور بگیریم... دو ماه فضای سیاه ، تو شرایطی که 2سوم مردم مبتلا به افسردگی هستن و مابقی در شرف !

کنسل کردن تمام راه های ترانسپورت و حمل و نقل کشور ،جهت ارائه خدمات به راه پیمایان اربعین! پیاده کردن زن و بچه ی مردم وسط جاده ی تهران اصفهان به دلیل عدم اجازه ی عبور اتوبوس حامل مسافر !چرا ؟! چون اتوبوس باید بره مرز و سمت مهران !کنسل شدن پروازها ... خدا میدونه اون چند روز برای رفتن به شیراز چه کشیدیم من و خانواده ام ! من و بابا شیراز پریشون و مامانم و داداشم وسط جاده ی اصفهان پیاده شده بودن...

بگذریم... این حرفها به گوش کسی تلنگر نمیزنه و مطمئنا الآن یه عده همینجا میاین بد و بیراه میگین به من ...



فردا شنبه ، سوگواری دوماهه تموم شده، تقریبا حرکت توی پوست شهر دیده خواهد شد ان شاءالله! 

بریم که داشته باشیم جنگ برای درس خوندن مشتاقانه رو، انرژی و انگیزه تازه برای ادامه ی ورزش و فیت شدن و القصه، ادامه ی زندگی طبیعی! !


به ناز ۹۷-۸-۱۸ ۵ ۲۶۲

به ناز ۹۷-۸-۱۸ ۵ ۲۶۲


عشق،

اگر چه می سوزاند،

اما جلای جان نیز هست.

لحظه ها را رنگین می کند.



👤محمود دولت ابادی

📚کلیدر



+روزگار بی عشق ،خاکستریه و بی مزه، هر چه قدر هم که آروم بگذره ،قلبت رو سرحال نمیاره ... کی اتفاق میفتی پس لعنتی ؟!😑😅


به ناز ۹۷-۷-۲۰ ۳ ۶۵۶

به ناز ۹۷-۷-۲۰ ۳ ۶۵۶


فیلمو بزنیم بره عقب ...

عقب، عقب ،عقب ،برو عقب تر... عقب ،خوبه . بعد اعلام نتایج اولیه کنکور 96

آها ،نه یه ذره عقب تر... آها خوبه خوبه !

میشنستم تست میزدم ،با هندزفری و اهنگای خز و خیل😁 من جمله "امشب دل من هوس رطب کرده" ،" امشب شبه مهتااابه" ، "سر راه کنار برین دوماد میخواد نار بزنه ..."

گفتم سر راه کنار برین ...

صبح روز کنکور، دم در حوزه که غلغله بود و هیجان داشتم زودتر برم تو ،آهنگ حضرت شماعی زاده تو ذهنم پلی میشد: سر راه کنار برین ، هوپی میخواد تست بزنه😂

حالا بماند سر کنکور وقتی رسیدم به فیزیک و مغزم قفل شد پلی میشد:دل بیچاره ی من به غیر از خر زدن گناهی ندارد ،خدا داند ![با صدای علیرضا قربانی😂]


گذشت و گذشت و نتایج اولیه اعلام شد و آبی رو آتیش دل مون ریخته شد . شبش خواب دیدم داریم اسباب کشی میکنیم به مقصد نامعلوم مورد نظر، بین راه مامانم دنبال یه خیاط خونه میگشت واسه من روپوش سفید بدوزه .[زان جهت که مامی من خیاطه و کل لباسام رو اون میدوزه😍] یه خیاطی بین راهی پیدا کردیم. خیاطه اندازه هام رو گفت که بدوزه ،خیلی لفت میداد. مامان حرصش گرفت : پاشششووو عاااامووو تو هم خیاطی بلد نیستی اسم خودتم گذاشتی خیاط !بعد هم آهنگ شماعی زاده عزیز رو گذاشت رو یه رادیو قدیمی ،نشست پشت چرخ😂

همچنان که مامان میدوخت ، شماعی زاده با صدای هر چه طنازتر میخوند: این لباس پر یراق به قامتش چه خوب میاد !

من بشکن میزدم همراش میخوندم😂

این شما و اینم لینک آهنگ معروف😁 🎼🎧

صبح که بیدار شدم خوابو تعریف کردم واسه مامان... گفت پاشو بریم بازار !

رفتیم پارچه فروشی!! میخواست پارچه سفید بخره روپوش بدوزه !من جیییغ و داد که هیچی معلوم نیست مامان! ! تو رو خدا نکن ... بعد گفت خب باشه دست خالی نریم، پارچه خرید برای مانتو دانشگاه .

دیگه این که ما چشم بازار و مدلای ژورنال مانتو رو در آوردیم... از بس که خواستیم مانتوعه لاکچری بشه از اون ور بوم افتادیم... اصلا دلم نمیخواد بپوشمش😂 هر چند اون اوایل جوگیر بودم میپوشیدمش. رنگ استخونی خریدیم به روپوش پزشکی نزدیک باشه😂😵

دیگه قسمت شد که روپوش سفید رو آماده بخریم :) حالا هم دارم اتو میکنمش


به ناز ۹۷-۷-۱۸ ۴ ۲۸۱

به ناز ۹۷-۷-۱۸ ۴ ۲۸۱


چند وقت پیش کتابی از زندگینامه ی مریم میرزاخانی میخوندم . هر چند که کتاب اونجور که باید حق مطلب رو ادا نکرده بود اما اگه بخوام بگم نتیجه ی مهم خوندنش رو ، الگو گرفتن از خصیصه ی " آهسته و پیوسته روی" ایشون بوده... اطرافیانش میگن که شاید میشد روی یه مسئله ده سال کار کنه و انرژی بذاره و ابدا نگرانی از روند کند نداشته . یه جورایی به جای شنا کردن، غواصی کردن ...

یه سری هدفها رو گذاشتم سر قله ی ذهنم و برای رسیدن بهشون هر کاری کردم . نتیجه ی کم در مقابل زحمت زیاد، خسته ام کرده ،سردم کرده ...

گاهی به خودم میگم تو به درد هیچی نمیخوری ، تو ژن خوب نیستی ، تو فلان و بهمان ...

دلسرد شدن تو رسیدن به هدفهای بزرگ طبیعیه، اما نمیدونم پیشرفت اندک در مقابل زحمت زیاد هم عادیه یا نه...

فقط ای کاش که صبر و حوصله ام رو از ملکه ریاضی الگو بگیرم... ای کاش خدا قدرت اینچنینی بهم بده ...


به ناز ۹۷-۷-۰۶ ۴ ۲۸۲

به ناز ۹۷-۷-۰۶ ۴ ۲۸۲



مرسی ازت مولانا جون ،که صحه گذاشتی روی احساست نهان ما ... همون احساساتی که به جبر روزگار محکومیم به سرکوبشون

ولی ... ای کاش الآن بودی! تا که مرثیه بسرایی از وصال امروزه ... با این همه مشکل سر راه ، اوضاع اسف بار معیشت روزانه ، 

مکاره بودن خاص این زمونه و ... همه چیزایی که کام گرفتن از یار و "دل آرام" رو دست نیافتنی میکنن ،برای شباب امروز!



به ناز ۹۷-۷-۰۵ ۵ ۴۴۵

به ناز ۹۷-۷-۰۵ ۵ ۴۴۵


کیلومتر کیلومتر میدوم ،میلی متر میلی متر ساخته میشه...

امروز، اولین روز سال دوم دانشوی طب بودن

از 6 صبح تا 10 شب ،مانتو و شلوار و مقنعه ام از تنم جدا نشد. 

دویدم و دویدم ...

مهر تازه ساختم، مهرهای بیخودی رو بریدم !

دویدم و دویدم ...

تحقیر شدم کلی، تشویق شدم اندکی [اونم هم از طرف خودم تازه!!]

کلی تلاش ،کلی نفس بریده شدن، کیلومتر کیلومتر عرق ریختن، میلی متر میلی متر جواب دادن! 

اصل قضیه اینه

که قبلا کیلومتر کیلومتر تخریب کردم ،حالا باید کیلومتر کیلومتر بدوم ،تا میلی متر میلی تر[شاید] درست بشه! 

تصمیم های جدید ،تلاش برای همچنان شوریده بودن... 

چشم بستن از نامهربونی ها و دلخوری های بیخودی، اول از همه به خاطر آرامش خودم

نادیده گرفتن اسکارهای زشت کارهای گذشته که هر از گاهی خارش شون ،دیوانه ام میکنه ...

سخته... و من ترسان از آینده ی مبهم . ترسان از اینکه ساختنهای الآنم هم به خیال خودم ساختن باشن و در اصل ،باز هم ویرانی به بار میارن... ترسان و لرزان...



به ناز ۹۷-۷-۰۱ ۱۸۶

به ناز ۹۷-۷-۰۱ ۱۸۶


یه چیزی که تو دانشگاه خیلی ناراحتم میکرد ، وقتای استراحت مون بود. دخترا پیش هم که میشینن کاری به جز پشت سر این و اون حرف زدن ندارن ،علی الخصوص پسرا رو سوژه میکنن . هر بار که از سر اجبار نشستم دورشون، وقتی خواستیم بلند شیم بریم ،چنان حال بدی بهم دست داده بود و روحم کدر شده بود که حد نداره! 

امشب متوجه شدم این وضع غیبت کردن و صفحه پشت سر هم گذاشتن مختص دانشجوها نیستن. نشسته بودم کنار همسایه مون شنیدم به همکارش داشت گله میکرد و میگفت میخوام زنگ تفریحا رو بشینم تو کلاس نرم دفتر اراجیف بشنوم .

حالا منم تو فکر اینم که ساعتای بیکاری دانشگاه رو برم کتابخونه . اگه حال درس بود که فبها ... اگه نبود ،یه کتاب گوشه کیفم باشه به پروسه مطالعه بپردازم😂

چندتا کتاب کم حجم و البته جذاب برای من بد دل ... چی پیشنهاد میدین ؟!


به ناز ۹۷-۶-۲۹ ۹ ۳۷۰

به ناز ۹۷-۶-۲۹ ۹ ۳۷۰


هر وقت عکسش رو میبینم، کلی انگیزه و انرژی مثبت به طرفم سرازیر میشه .

سرشار از سادگی دلنشین ، پویا

جدا از نبوغش، وقارش چه ناگفتنیه ...

اطرافیان و همسرش میگن که کاری به جوانب و حواشی زندگی نداشته ،فقط متمرکز روی هدفهاش ... (صد البته تک بعدی هم نبودن ،همون طور که ازدواج کردن و بچه دار شدن ...)

هر بار که گالری گوشیم رو باز میکنم و این عکس رو میبینم، بیشتر مطمئن میشم که پیشرفت ،توی همین چندتا فاکتور به ظاهر ساده ی خصلت ایشون بوده .


کاش انقدر زود نمیرفتی بانو !

کاش قبل رفتنت بیشتر میشناختیمت...

کاش از زندگی ات چیزای بیشتری الگو میگرفتیم... کاش


به ناز ۹۷-۶-۱۱ ۲۲۹

به ناز ۹۷-۶-۱۱ ۲۲۹


شباهنگام خوابش نمیبرد ،علی رغم خستگی حاصل از 6km پیاده روی و ایروبیک ... 

و دلیلی جز این نداشت؛  که در بستر خویشم گرفتار بند گذشته و ابرهای مبهم آینده بود :/ و چه سعادتمندند ،آنان که توان زیستن در لحظه را دارند! 



+٦ صبح: خسته

١٠ صبح: خسته

١٢ ظهر: خسته

٣ بعد از ظهر: خسته

٦ عصر: خسته

٩: شب خسته

١٢ شب: سرحال و پرانرژى

خدا وکیل این چه مرضی دیگه ؟!!😑


به ناز ۹۷-۶-۱۱ ۲۷۰

به ناز ۹۷-۶-۱۱ ۲۷۰


۱ ۲ ۳ ... ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...