تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


۱۳۳ مطلب توسط «به ناز» ثبت شده است

گالان فریاد کشید: بویان میش! هرگز مجسم نکن در برابر فاجعه یی که هنوز اتفاق نیفتاده، چگونه باید عزا بگیری. مثل آن زن هایی نباش که دایما روز مرگ مادرانشان را پیش چشم می آورند و گریه می کنند _ در حالی که مادرهایشان با پاهای نیرومند و دست های قوی، مشغول آب کشیدن از چاه هستند یا بیرون کشیدن نان از تنور! بگذار خبر مرگ کسی برسد، بعد، متناسب با شرایط، ترتیب عزاداری را خواهیم داد. بویان میش ! هرگز عزاداری را در ذهنت تمرین نکن! این کار، ذهنت را تاریک می کند و روحت را ذلیل...


+کاری که من میکنم این روزا...شیون قبل مرگ! نادر ابراهیمی چه قدر خوب دغدغه ها رو میدونه و چه خوب تر با قلم سحر آمیزش ساده ترین ها رو تاثیرگذارترین میکنه ... دلم میخواد کتابش رو جرعه جرعه بنوشم ! 


به ناز ۹۷-۹-۲۹ ۴ ۵۳۶

به ناز ۹۷-۹-۲۹ ۴ ۵۳۶


آدم‌ها تا وقتی خیلی نزدیک‌شان نشده‌ای، همانی هستند که تو از آن‌ها در ذهنت ساخته‌ای، اما وقتی کمی نزدیک می‌شوی بیشتر خودشان می‌شوند و کمتر شبیه ذهنیت تواند. شاید برای همین است که بعد از هر نزدیک شدنی، دوری لازم است؛ فرصتی برای بازسازی تصویری که از محبوب ساخته‌ای. تصویری که هرچه تلاش کنی با اصلش برابر نمی‌شود. برای همین شاید نزدیک شدن همیشه کراهت به دنبال دارد.



👤 زهرا عبدی

📚  ناتمامی 




به ناز ۹۷-۹-۲۹ ۲ ۲۷۹

به ناز ۹۷-۹-۲۹ ۲ ۲۷۹


"آرزوی بزرگ ،مفت، به دست نمی آید...! "

جمله ای از زبان گالان اوجای وحشی "آتش بدون دود" نادر ابراهیمی...

جمله ای از زبان وحش خو ترین و جاهل ترین ،رعب آورترین و بی کله ترین مرد صحرا !

جمله ای که دیشب قبل خواب خوندمش، توی خواب روی ذهنم حک شد، تا که امروز پاسخ هر "چرا"ی من دربرابر سختی ها باشه ...

جمله ای که جوابه برای هر شب بیخوابی و جون کندنم برای یاد گرفتن اندکی دانش طب... 

زمزمه ی ذهنم باشه توی اوج دوندگی و زحمت برای رسیدن به وزن ایده آلم.. که تحمل کنم تمرین هایی رو که به غلط کردنم میندازن ... هوس هام به خوردن چاق کننده ها رو تار و مار کنه !

جواب باشه برای اون لحظه ای که توی کفگیر به ته دیگ خورده ترین حالت ممکنم! 

جمله ای با 6 کلمه، اما قابل تعمیم به تمام چراهای من ...


به ناز ۹۷-۹-۲۶ ۲ ۲۱۹

به ناز ۹۷-۹-۲۶ ۲ ۲۱۹


بعد امتحان ایمنی :

من: ساناز! جدا داره حالم از این وضع درس خوندن و نمره گرفتن مون بهم میخوره ... از خودمم دیگه خجالت میکشم :/

ساناز: منم همین طور! 

من: الآن مثلا امتحان ایمنی دادیم. باید تو این کورس ،کلی تحقیق میکردیم، رفرنس میخوندیم ... هیچی ! تازه همین 70 صفحه جزوه رو هم با عزا تموم کردیم :/

ساناز : امیدوارم درست بشیم ! فکر کنم بالاتر بریم بهتر بشه ...

از سال بالایی ،از سال پایینی، از اکسترن ،انترن، رزیدنت ، استادا... از همه در مقابل این حجم از تهی بودن خجالت میکشم. الان تو کتابخونه دختره کتاب قطوری به اسم طرز گرفتن شرح حال گذاشته جلوش ... یه جوری ارتباط برقرار کرده باهاش انگار داره عشق بازی میکنه با کتاب😐 

حسادت میکنم به این حالش ... هم حجم این کتاب ،فیزیولوژی گایتون ماست .آیا من عرضه و حوصله عشق بازی با گایتون مون رو دارم ؟ خیر !اولش میام مقدمات لذت بدن ازش رو فراهم میکنم ،رفته رفته خودش پسم میزنه😐

😩💔


به ناز ۹۷-۹-۱۸ ۲ ۲۲۱

به ناز ۹۷-۹-۱۸ ۲ ۲۲۱


هی !! تو نمیذاری آدمای عوضی توی خونه ات زندگی کنن ... پس چه طور اجازه میدی بیان توی ذهنت جولون بدن؟ هان؟ !

بریز دور فکر نکبتها رو، نذار روزت رو سمی کنن !



به ناز ۹۷-۹-۰۴ ۱ ۲۷۶

به ناز ۹۷-۹-۰۴ ۱ ۲۷۶


آن سوی ستاره 

من انسانی می‌خواهم:

انسانی که مرا بگزیند

انسانی که من او را بگزینم،

انسانی که به دست‌های من نگاه کند

انسانی که به دست‌هایش نگاه کنم،

انسانی در کنارِ من

تا به دست‌های انسان‌ها نگاه کنیم،

انسانی در کنارم، آینه‌ای در کنارم

تا در او بخندم، تا در او بگریم…


#احمد_شاملو


به ناز ۹۷-۹-۰۲ ۱ ۲۴۰

به ناز ۹۷-۹-۰۲ ۱ ۲۴۰


بذر اسفناج و جعفری هایی که اول مهر خریدم و کاشتم ،الآن دیگه نوجوون شدن [هر چند به خاطر حواس پرتی من آب کافی بهشون نرسیده، ولی من رو ناامید نکردن♡]... بیخیال از مصائب و تلخی روزگار ،سطل به دست میرم تو حیاط و آب میدم بهشون و رنگ سبزی که کاشتم بهم جون میده :)

درس میخونم و شاکرم که شرایط درس خوندن رو دارم[همچنان که تلاش میکنم بر بی حوصلگی و بی فایده دونستن درسهای علوم پایه فائق بیام! ]

کتاب میخونم و از گشتن توی برنامه ی goodreads و خوندن تجربه های دیگران لذت میبرم[در مقابل دنبال کردن پست ها و خوشحالی های دروغین برنامه ای مثل اینستاگرام] 

ساز می نوازم، با فکر به این که یه روز بتونم قطعه ی دود عود استاد مشکاتیان رو بنوازم، یا یه روز مچ دستم به اون مرحله ی توانایی برسه که مثل استاد پایور بنوازم

ورزش میکنم و پیاده روی میکنم تا به اون وزن ایده آل برسم.[ هر چند که خسته ام و گاهی ناامید میشم ، اما گاهی وقتها به خودم تشر میزنم پاشو و انجامش بده ! برای آخرین بار این راه رو تموم کن ]

آشپزی میکنم و از ترکیب مزه ها لذت میبرم[حتی این روزا که به خاطر ضیق وقت نمیتونم سراغ آشپزخونه برم، با فکر کردن به دنیای رنگارنگ آشپزی ایده پردازی میکنم تو ذهنم و مشعوف میشم !]

سعی میکنم کارهام رو تمام کنم تا زمانی که بابا خونه اس ،سنتور بزنم براش... آخه تنها چیزیه که حواسش رو از غم هاش پرت میکنه :))

آره... اینجوریه که دنیام رو تو این روزای خاکستری مملکت و شرایط ملتهب بابا و خونه، رنگی میکنم

یه روز میاد که به این دختر در آستانه ی 20 سالگی افتخار کنم ؟! خدا داند ...

پارسال هم با همین کفش تو همین فصل و تو همین محوطه, همچین عکسی گرفتم. اما اون دختر خام کله داغ بی پروا کجا، این من حال کجا !!

راضی ام از چیزی که شدم ؟صد البته ...


به ناز ۹۷-۹-۰۱ ۵ ۲۷۱

به ناز ۹۷-۹-۰۱ ۵ ۲۷۱


اوه یس !اوه یس یس یس😬👌✨


به ناز ۹۷-۸-۳۰ ۰ ۲۷۲

به ناز ۹۷-۸-۳۰ ۰ ۲۷۲


معمولا ، دید خوشی نسبت به خیریه های غذا ندارم. چون قیمت غذا به طرز ناعادلانه ای بالاست ،همیشه بد دل هستم نسبت به فرآیند تهیه شون،  از فضایی که بوی غذاها توی هم مخلوط میشه هم متنفرم ، و در آخر اینکه اون سودی که حاصل میشه از فروش، چیز دهن پرکنی در مقابل این همه تکاپو نیست !

هر ترم، خیریه ی شفا دانشگاه آستین بالا میزنه ،همت میکنه و از هفته قبل تبلیغ میکنه و ... فضای روزمره ی خاکستری دانشگاه رو یه رنگی میده :) تنها چیزی که از این خیریه خوشم میاد، همین شور و نشاطی هست که زیر پوست دانشگاه راه میندازه

امروز تازه متوجه یه پوینت مثبت این جشنواره شدم😅 فرصت خوبیه برای برانداز کردن بچه ها D:

روابط و رل های نو پا مشاهده کردیم امروز !!

چهره های عبوس درس خون جدی امروز خودمونی بودن !

ترمک ها رو دیدیم ! 

بچه های دانشکده های دیگه ... 

بچه های بین الملل

وای امروز چه قدر سلام احوال پرسی کردم😅 .انقده که دهنم کف آورده بود :/

بات ایت واز گود🤗

+ من و راضیه خواهرجان و ترافل های شکلاتی که کرد تو پاچه من😌

+این پسره ترافل فروشه چقده بانمک بود آخه😐 ترمک و این همه جذابیت 🤔😅


به ناز ۹۷-۸-۲۹ ۰ ۲۷۱

به ناز ۹۷-۸-۲۹ ۰ ۲۷۱



+و خب در ادامه ی عکس بالا اینم به یاد داشته باشین که

هیچ عذاب وجدانی باعث تغییر گذشته و هیچ نگرانی‌ای باعث تغییر آینده نمیشه.




به ناز ۹۷-۸-۲۳ ۳ ۳۳۲

به ناز ۹۷-۸-۲۳ ۳ ۳۳۲


۱ ۲ ۳ ... ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...