تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


یه عادتی که دارم اینه که هر از گاهی یهو به خودم میگم اون فاطمه ی پارسالو ببین و امسالی رو. بعد یهو برگ ریزان میشم اصلا از این حجم از تغییر.

یکی از هزاران تغییر که میتونم مثال بزنم اینه. پارسال این موقع ما مقدمات روان پزشکی داشتیم. از قبل ترش من جذب این شاخه ی پزشکی شده بودم . اما وقتی وارد درسش شدیم من خیلی جو گیرش شدم بااین که واقعا چیز در خوری هم یادمون ندادن. هر کس پیشم دردودلی میکرد یا نمیکرد! سریع میخواستم بفرستمش سراغ درمان روانپزشکی.

به مرور فهمیدم که متخصص های روانپزشکی این شهر هیچ کدوم لیاقت متخصص خطاب شدن ندارن. بگذریم از این که همون طور که همه چیز تو این مملکت رو به زواله روانپزشکی هم رو به زواله چه بسی با سرعت بیشتر چون تابو بوده و هست توجه نمیشده و نمیشه !

کم کم متوجه شدم پزشکی با همه گستردگیاش تو زمینه های تخصیصیش که جلو میری رنگ شبهات میاد جلو . جلوترش نمیدونم فعلا هاش! روانپزشکی اش از همه رشته هاش بدتر!

بگذریم. اینا رو گفتم که بگم من مثل قبل ارادت خاصی به درمان های روانپزشکی ندارم بخصوص درمانهای داروییش. چند وقت پیش کتابی می خوندم هر چند که خیلی جوندار نبود تخصصی هم نبود حتی شاید بگی زرد ! ولی یه چیزایی رو خوب گفته بود. مثلا این که تو به خاطر وضعیت بی کاری و محرومیتت از حقوق اولیه ات ناراحتی،یا خانواده ات دارن اذیتت میکنن و راه جدایی نداری و فلان فلان... حالا روانپزشکی میاد به تو دارو میده که مولکول های سیستم اعصابت رو درست کنه حالت خوب بشه ؟ مگه اصلا مشکل از اونجا بود؟

اینجا ، همونجاست که کار سخت میشه و روانپزشکای اینجا کاری بهش ندارن چون سواد و اعصاب هندل کردنش رو اغلب ندارن.مشخصا اضطراب محیطیه.ولی پزشک یه مشت SSRI  و TCA گرفته دست طرفو خمار و بی خیال کنه.

اینجا من میخوام به یه نتیجه گیری برسم. SSRI وار و TCAوار عمل کنیم. غیر از اینه که ایناآدمو کرخت میکنن؟ بیخیالی طی کن... اینا داروهای خوشحالی نیستن... میفهمی چی میگم؟

الان رفرنسها به من چی میگن؟ به منی که سردردهام مخلوطی از میگرن هست و تنشن؟ درمان پیشگیرانه پیشنهادی که جواب میده مشخصا داروهایی هستن که مولکولهای بی خیال کن دارن.

gabaجان ها مثلا. ترم اول استاد بیوشیمی درمورد گاباارژیک ها حرف میزد برام جالب بودا ولی فکرشو نمیکردم به همین زودیا بخوامشون...

باید تمرین کنم.

دیشب با یکی از متخصصای اطفال که دوستمه صحبت میکردم سر همین چیزا. گفت که اون هم آدم میگرنیه و چه بد میگرنی هم!ً بعد میگفت حالا یه مدته که گروه ها رو بستم و کمتر دقت میکنم به کارای بقیه و سرسری میگذرم خاموش شده...

بشینم و تمرین کنم.

آسونه گفتنش ولی خیلی سخته. بدتر عصبی هم میشی. هی میخوای مراعات خودتو بکنی بدتر میشه هی. مثلا وقتی این بیشعور میدونه الان موقع خوابه برمیداره دستگاهش رو روشن میکنه من کل روز رو عصبانی خواهم بود.کل روز درد از مردمک چشمم فواره میزنه بیرون...  این قسمت بی خیال شدن دیگه سخت و چلنجینگه :////

به ناز ۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۵:۴۵ ۰ ۲۵۱

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...