تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


برنامه ی moodpath رو چند وقتیه نصب کرده ام. روزی سه بار، هر سری چندتا سوال درباره ی احوال روحیم میپرسه... و طبق جواب هام مودم رو طی چند رو آنالیز میکنه. به صفحه ی آنالیز که نگاه میکنم، تعداد روزهای مود پایین بیشتره انگار، ولی تعداد مودهای بالا هم کم نیست. سعی میکنم خوشبین باشم... 

به خودم میگم دفعه بعد که رفتم پیش روانپزشکم، بهش میگم که این آنالیزها رو انجام داده ام. بهش میگم یه روزهایی هیچ اتفاقی نیفتاده ولی حالم بد بوده، یه روزهایی از زمین و زمان باریده و من خوب بوده ام. بببین ببین دکتر! من دارم یاد میگیرم چطور هندل کنم! تو خواستی که درمان CBT رو شروع کنی ولی نه پول من رسید نه وقت تو نه سواد به اصطلاح متخصصین اینجا! ببین من خودم عاقل تر از این حرفام! من اون دانشجوهات رو میتونم درس بدم! 

به نوجوونیم فکر میکنم. به استرس ها و دنیایی که من رو نمی فهمید. اساسا تلاشی هم نمیکرد. به تنهایی و غریبی... به دکتر گفته ام که این افسردگی، کش اومده ی دوران نوجوونیه و اون بهم حق داده. سر کلاس ها گفته شد، که افسردگی تو نوجوونا شایعه چون سازوکارهای دفاعیشون در برابر مشکلات هنوز شکل نگرفته. یه لحظه خوشحال میشم! از این که دیگه نوجوون نیستم،  از این که مثلا سیستم دفاعیم کامل شده... اما، صبر کن! نه... من هنوز هم باید رشد کنم. میبینم که حتی نسبت به دو ماه قبل هم ساز و کار هام کامل تر شده ان! آیا براستی، طبق این تعریف ها، انسان تا آخر عمرش نوجوون نیست؟ 

به دکتر اصرار کرده ام داروم رو کم کنه. دکتر خیلی روم حساب باز میکنه. فرآیند درمان رو گذاشته رو نظر خودم ... ولی با احتیاط و تردید راضی به کم کردن شده. اما باید بهش بگم، که به نظرم آجیتیشن ظاهر شده انگار. یا شاید هم قبلا بوده و حالا چشمام بهش باز شده. شاید هم دارم سندروم کاهش ssri رو بروز میدم استاد! 

امروز در جواب به استوری مربی سنتورم اظهار فضل میکردم.شعر زمستان خوان ثالث رو گذاشته بود. استاد چند وقتیه که افسردگی گرفته. عمل قلب باز کرده و این بی تاثیر نبوده... من رو ایشون تشخیص و مارک افسردگی نذاسته ،خودش به زبون خودش میگه. داشتم در جواب استوریش میگفتم استاد! روزگار خاکستریه و زمستون ولی ما باید یادبگیریم چطور درون مون رو گرم نگه داریم... راستش هی به این جوابم فکر میکنم و حالم از خودم بهم میخوره😑

شب شده، mood الآنم بر خلاف صبح حزن آلوده، چون خالی شده ام از قوی بودن... چون انقدر handlize کردم و انقدر شرایط نخواست عوض بشه، که تموم کرده ام. یاد قلب همیشه ملتهب اون دختر دبیرستانی افتاده ام. پر از درد، بی گوش شنوا... 

به ناز ۰۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۱۷ ۳ ۳۶۱

نظرات (۳)

  • میم _
    شنبه ۷ دی ۹۸ , ۲۲:۲۵

    این اپلیکیشن واقعا رو‌ من جواب نمیده

    چون صبح یه جورم و عصر یجورو شب حالتی دگر

    • author avatar
      به ناز
      ۱۰ دی ۹۸، ۰۰:۵۴
      خب میدونی که یک آدم عادی نوسان داره خلقش تو طول شبانه روز. اصلا اگر قرار بود ثابت باشه، این برنامه چرا 3 بار در روز احوالت رو میپرسه؟ 
  • Elnaz
    جمعه ۶ دی ۹۸ , ۱۹:۱۵

    چه‌برنامه‌جالبی!!!باید‌پیداش‌کنم‌...بنظرم‌خیلی‌

    جذابه‌ک‌حال‌روحیتو‌هرروز‌چک‌کنی‌...من‌ولی‌درروز‌

    ترکیبی‌از‌چند‌تا‌احوالم‌..یه‌لحظه‌خسته‌..یه‌لحظه‌

    ناراحت‌..یه‌لحظه‌خوشحال...چن‌روز‌پیش‌باخونوادم‌

    صحبت‌میکردم‌راجب‌اینکه‌تو‌چقد‌جالبی‌..همش‌هوای‌

    خودت‌داری‌..دنبال‌موسیقی‌واسه‌دلگرمیتی..ورزش‌واسه‌بدنه.کتاب‌واسه‌روحت..پیاده‌روی‌..بعدبه‌این‌

    فکر‌کردم‌ک‌من‌چقد‌به‌خودم‌بی‌اهمیتم‌..ازبس‌دورمو‌

    باادما‌شلوغ‌کروم‌گاهی‌خودمو‌فراموش‌میکنم‌خیلی‌

    جدی!!!!!!!!!!

    • author avatar
      به ناز
      ۱۰ دی ۹۸، ۰۰:۵۶
      عزیزم😅 خوشحالم سرزدی اینجا. راستش چون خیلی کمتر مینویسم اینجا فکر کردم دیگه سر نمیزنی😅
      میدونی چیه؟ بعد از این که هی آدمها اومدن و رفتن ، به این حال رسیدم. به این نتیجه رسیدم که تنها کسی که تا ابد همراه منه، خودمم و خب باید این آدم رو پرش کنم ...
  • مهدی ­­­­
    جمعه ۶ دی ۹۸ , ۰۱:۳۷

    آدمیزاد بودن واقعا خیلی وقتا پیچیده است

    • author avatar
      به ناز
      ۶ دی ۹۸، ۱۷:۰۸
      گفته بودم که ای کاش عدم بودم! 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...