تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


در شهری که من به دنیا آمدم زنی با دخترش زندگی میکرد و هر دو در خواب راه می رفتند. 

یک شب که خاموشی جهان را فراگرفته بود ،آن زن و دخترش که در خواب راه می رفتند در باغ مه گرفته شان به هم رسیدند. 

مادر به سخن در آمد و گفت (( تویی، تو ،دشمن من ! تویی که جوانی مرا تباه کردی و زندگی ات را بر ویرانه های زندگی من ساختی !کاش می توانستم تو را بکشم .))

پس دختر به سخن در آمد و گفت((ای زن منفور و خودخواه و پیر! که راه آزادی را بر من بسته ای !که میخواهی زندگی من پژواکی از زندگی بی درنگ خودت باشد !ای کاش می مردی! ))

در آن لحظه خروسی خواند و هر دو زن از خواب پریدند .مادر با مهربانی گفت ((تویی، عزیزم ؟))

و دختر با مهربانی پاسخ داد ((بله ،مادرجان. ))


📕 دیوانه

👤جبران خلیل جبران

به ناز ۲۷ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۴ ۵ ۲۷۷

نظرات (۵)

  • آسـوکـآ آآ
    دوشنبه ۲۹ مرداد ۹۷ , ۲۰:۵۳
    ای بابا :دی

    راستی قالب قبلیت هم خوب بودا :)
    لباس نوی وبلاگت مبارک :)
    • author avatar
      به ناز
      ۲۹ مرداد ۹۷، ۲۲:۳۱
      نمیخواستم قالب رو عوض کنم ولی نمیدونم امروز چی شد که کلا قالب سفید شده بود !
      ممنونم😊
  • Niloo .hmd
    يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷ , ۱۵:۲۲
    جالب انگیز بود
    • author avatar
      به ناز
      ۲۸ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰
      👍😉
  • رومی زنگی
    يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷ , ۰۱:۰۷
    چقدر عجیب و جالب
    • author avatar
      به ناز
      ۲۸ مرداد ۹۷، ۱۸:۳۹
      Yeah😌
  • mn :)
    يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷ , ۰۰:۵۲
    چقد حقیقت داشت
    حرفای دل بود
    • author avatar
      به ناز
      ۲۸ مرداد ۹۷، ۱۸:۳۹
      اوهوم🙃
  • 00:00 :.
    شنبه ۲۷ مرداد ۹۷ , ۲۱:۳۹
    جالب بود
    • author avatar
      به ناز
      ۲۷ مرداد ۹۷، ۲۲:۲۰
      😇😬✌
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...