استاد سنتورم رو عوض کردم... و صد آفرین به خودم که بی خودی خودم رو مدیون ندونستم ! استادی که از 30 دقیقه کلاسش فقط 5 دقیقه رو مفید کار میکرد. بقیه اش هم همه اش حرفای صدمن یه غاااز !
پیش استاد جدیدم که میرم میفهمم اون قبلی چه قدر در حقم کم کاری کرده ... یه چیزی تو مایه ی تعلیمات مکتبی به من خورونده... چه قدر زشته که من هنوز بعد 5 ماه نمیدونم می کرون و بمل کجا هستن !
چه قدر استاد جدیدم صبور و فروتنه... بر عکس قبلی! چه قدر من شرمنده ی صبر و اخلاقش میشم وقتی به فجیع ترین حالت ممکن مضراب میکوبم روی سیم غلط !
چه قدر هنووووز از پایه مشکل دارم و بی خودی دل خوش کرده بودم که 50 تا درس رو کار کرده ام !
کارم سنگین تر شده ... فراموش کردن روش قبلی و یادگرفتن شیوه اصولی! تخریب و برداشتن نخاله و بتن ریزی! اون هم کی ؟! تو دل امتحانات!
میگین دست نگه دارم بعد امتحانات برم؟ نه... بدون صداش حالم خوش نیست ! تک یار بی آزار خوش صدای وفادار منه ...
کلا تو همه چیزا شدم مصداق همون بوسهل زوزنی که به طعنه بهش گفتند در همه کارها ناتمامی[امیدوارم اشتباه نگفته باشم😅]