تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
با روزانه هایم همراه شو رهگذر ...


۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

در شهری که من به دنیا آمدم زنی با دخترش زندگی میکرد و هر دو در خواب راه می رفتند. 

یک شب که خاموشی جهان را فراگرفته بود ،آن زن و دخترش که در خواب راه می رفتند در باغ مه گرفته شان به هم رسیدند. 

مادر به سخن در آمد و گفت (( تویی، تو ،دشمن من ! تویی که جوانی مرا تباه کردی و زندگی ات را بر ویرانه های زندگی من ساختی !کاش می توانستم تو را بکشم .))

پس دختر به سخن در آمد و گفت((ای زن منفور و خودخواه و پیر! که راه آزادی را بر من بسته ای !که میخواهی زندگی من پژواکی از زندگی بی درنگ خودت باشد !ای کاش می مردی! ))

در آن لحظه خروسی خواند و هر دو زن از خواب پریدند .مادر با مهربانی گفت ((تویی، عزیزم ؟))

و دختر با مهربانی پاسخ داد ((بله ،مادرجان. ))


📕 دیوانه

👤جبران خلیل جبران


Life Rhythm ۹۷-۵-۲۷ ۵ ۲۵۸

Life Rhythm ۹۷-۵-۲۷ ۵ ۲۵۸


به یاد داشته باشید که هرگاه از دست کسی خشمگین و برآشفته شدید، این قوانین فردی شماست که ناآرامتان کرده است، نه رفتار طرف مقابل.


👤 آنتونی رابینز




+البته یه حالت استثنا وجود داره درباره خودمون و اون سناریوسازی هامون هست. شاید طرف مقابل واقعا درگیر مشکلی هست ،درونش جنگی برپاست و ما چیزی بیرونش نمیبینیم ... سردی و بی رمقی اش رو به خودمون میگیریم، تو ذهن مون سناریو میسازیم که آره !احتمالا از فلان کارم/حرفم ناراحت شده حالا میخواد بی محلی کنه و فلان ... خوبه که فرصت بدیم و بی خودی سناریو نسازیم. میدونین؟ این سناریوها هر دو طرف رو نابود میکنه، فاصله ها رو زیاد و سرد میکنه . خوبه که اگه شرایط فراهمه رک و راست دلیل سردی رو بپرسیم .یا که نه، فرصت بدیم زمان مشخص کنه. البته گاهی هم طرف نظرش درباره ما دگرگون شده و واقعا قصدش بی محبتیه . این دو مقوله رو اگه دقت کنیم و زمان بدیم میتونیم از هم تمییز بدیم :)


Life Rhythm ۹۷-۵-۲۴ ۲ ۲۷۹

Life Rhythm ۹۷-۵-۲۴ ۲ ۲۷۹


هوشنگ ابتهاج یه کتاب داره به اسم "تاسیان". تاسیان در زبان گیلکی میشه دلتنگیِ کسی که باید باشه و نیست، دلتنگیِ غریب. چقدر غمگین بوده وقتی اینو نوشته ...




+ گیلانی های عزیز ، صحت و سقم این معنی رو مطمئن نیستم... ولی اگه اینطوره، عجب زبون کامل و نازی دارین😍💟



Life Rhythm ۹۷-۵-۱۹ ۲ ۲۲۲

Life Rhythm ۹۷-۵-۱۹ ۲ ۲۲۲


یه نقطه عطف تو زندگی اغلب آدما هست ،

که از اون به بعد بهترین تکیه گاه رو 

صرفا خودشون میدونن ...

چرا ؟

چون روزایی رو داشتند که حال خرابشون رو کسی نبوده راست و ریس کنه، خودشون مجبور بودن حال خودشون رو خوب کنن

چون اومدن و رفتن ها رو خوب یاد گرفتن

چون روزایی رو گذروندن که کسی نبوده گلوی بغض کرده شون رو نوازش کنه، الا خودشون

روزای شکست داشتن ،شب موقع خواب دست رو زانو خودشون گذاشتن و با خودشون گفتن نه ،دیگه نمیتونم

اما فرداش که بیدار شدن باز دست روی زانوی خودشون گذاشتن و بلند شدن

میبینی؟! این اتکا کردنه ،همچین چیز مفتی هم نیست که یه شب به دست بیادا ! به قول سعدی، به خون جگره !!

ممنونم از تمام جاخالی هایی که باعث شدن خودم رو پیدا کنم😊



+دوستان عزیزی که از سبک نگارش من ،پستها ، شخصیت من و یا هر چیز دیگه ای... خوششون نمیاد، لطف بزرگی در حق خودشون و من میکنن صفحه من رو دنبال نکنن... فرش قرمز برای کسی پهن نکردم اینجا!!

+همین طور دوستانی که همیشه لطف داشتن به من و وبلاگ ،حضورتون باعث دلگرمی و افتخاره🤗


Life Rhythm ۹۷-۵-۱۶ ۲۲۲

Life Rhythm ۹۷-۵-۱۶ ۲۲۲


دیدی بعضی رابطه ها[اعم از دوستانه و فامیلی و ...]بعد مدتی، بدون دعوا مرافه ای حتی ! کم کم فاصله دار میشن ؟ 

دلیلش رو میدونی چیه ؟! نزدیک شدن به مرور زمان

از اون آدم یه چیزی میسازی تو ذهنت که 99% موارد فرد با اون قالب تناسب نداره . نزدیک که میشی ،میبینی عه!! چه قدر فاصله اس از ماکت توی ذهنت تا این واقعی !

ذهنت با ایده آل های خودش اون رو ساخته ولی فرد الزاما مطابقش نیست . این میشه که همیشه بعد یه نزدیکی ، یه فاز فاصله پیش میاد. گاهی بازسازی میکنی، یه درصد از ویژگیهاش رو با چیزایی که دیدی میسازی و بقیه رو که نادیده موندن ، رو باز از ذهن خودت خلاقیت به خرج میدی! 

دوباره نزدیک میشی . رو حساب این که حالا نسبت به قبل بیشتر میشناسیش، نزدیک تر هم میشی . و باز هم سیکل قبل تکرار میشه. 

گاهی دیگه بازگشتی وجود نداره ،افراد درون ذهن ما میمیرند. و باید یاد بگیریم چه طور توی ذهنمون هم اون طرف رو دفن کنیم و هم توقع های بی جای خودمون رو از آدم مرده !



Life Rhythm ۹۷-۵-۱۲ ۶ ۲۲۰

Life Rhythm ۹۷-۵-۱۲ ۶ ۲۲۰


شاعر میگه که :

"خاطرات شب اعلام نتایج، محاله یادم بره !"

امشب تمام اتفاقات اون شب رو واسه خودم دوباره بازسازی کردم. همون پارک ،همون فست فود، همون غذا ...😁❤

و حالا پروسه ی زجر کش شدن من قبل اعلام نتایج :

رتبه ام 952 منطقه یک بود . همه مون از خانواده گرفته تا دبیرهام  خوشحالی از چشماشون بیرون میزد.تا اینکه...

خریت کردم و رفتم پیش مشاور قلم چی برای راهنمایی انتخاب رشته . در اومد به من گفت رتبه ات لب مرزه و امسال به خاطر اضافه شدن سهمیه 5 درصدی احتمال قبولی شما عادی ها پایین تر اومده. ضمن این که وزارت بهداشت امسال ظرفیت های پزشکی رو کم کرده. شاااااید شانس بیاری ،ظرفیت مازاد جیرفت قبول بشی ...

حرف هاش رو به هر کی میگفتم میگفت طرف هذیون تحویلت داده حیف اون پولی که دادی !

اون روزی که بهم اینجوری گفتن ،پاستا آلفردو پخته بودم. هنوز که هنوزه با بوی آلفردو حالت تهوع بهم دست میده. 

یک ماه و خرده ای گذشت . هر روز حال من بدتر میشد . اون اواخر شب تا  5 صبح زاااار میزدم💔

گفتن فلان شنبه اعلام نتایجه . حال و روزم گفتن نداشت . انقدری ضجه زدم مامانم گفت پاشو برو یه جایی جلو چشم من نباش😭

زنگ زدم به مریمم . گفت:خواهر جان! غصه هیچی نخور ! قبول هم نشی سال بعد با هم میشینیم میخونیم. الآن هم آماده شو بیام دنبالت بریم بیرون .لباساتو هم جمع کن بیا خونه ما .

با یه دل خرد خرد شده رفتیم بیرون . رفتیم خونه شون . مامان و بابای مریم بندگان خدا چه قدر تلاش کردن مسخره بازی دربیارن حال منو عوض کنن ...

جمعه شب بود رفتیم پارک شهر . بلکه حواسم از غم پرت بشه . تو ترن هوایی عین مرده ها نشسته بودم و هی به خدا میگفتم میشه یه کاری کنی واگن ترن از میدان منحرف بشه ،بیفته ،بمیرم قبل اعلام نتایج ؟!

با همون حال نزار رفتیم فست فودی نزدیک پارک شهر . دم درش فهمیدم زودتر موعد اعلام کردن .همون جا افتادم . انگار که خبر فوت کسی بهم داده شده !

مردم بودن هی آب میزدن صورتم، آب قند و ...😅

تا اینکه بابام بهم زنگ زد. صدای جیغ و اینا میومد .  من تو اون بی حالی همه اش فکر این بودم نکنه قبول نشم و بابا واسه قلبش اتفاقی بیفته !

صدای بابا رو که از پشت تلفن شنیدم گفتم بابا ... منو ببخش . جون گذاشتم واسش اما ...

که بابا گفت دورت بگردم ... به آرزوت رسیدی! گفتم چی ؟!

گفت گلستان. 

با ناامیدی گفتم بین الملل ؟

گفت نه روزانه...

دیگه نفهمیدم چی شد ... اشک و خنده با هم . خدایا شکرت کنان ...

بعدش زیر بغلم رو گرفتن بردن تو پشت میز . مریم واسم بیف استروگانف سفارش داد اما غذا از گلوم پایین نمیرفت. هی زنگ و زنگ و سیل تبریکات...

فکر کنم اگه یه روز آلزایمر بگیرم و همه چی یادم بره ،اون شب و تک تک لحظاتش رو یادم نره😊

امشب هم گرچه شهر و مردم شهرمون به نسبت پارسال خمودتر و خاموش تر بودن، اما تمام سعی ام رو کردم که به یاد اون شب کلی خوش بگذرونم✌



Life Rhythm ۹۷-۵-۰۷ ۱۰ ۳۱۶

Life Rhythm ۹۷-۵-۰۷ ۱۰ ۳۱۶


یوسف مصری را دوستی از سفر رسید . گفت : جهت من چه ارمغان آوردی ؟

گفت چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی ؟ الا جهت آنکه از تو خوبتر هیچ نیست ،آینه آوردم تا هر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی .

            بعد قصه گفتش، گفت: ای فلان،                هین، چه آوردی تو ما را ارمغان؟

         گفت: من بس ارمغان جستم تو را؛               ارمغانی در نظر نامد مرا

         زیره را من سوی کرمان آورم                      گر به پیش تو دل و جان آورم

        نیست تخمی کاندر این انبار نیست             غیر حسنت تو که آن را یار نیست

         آینه آوردمت ای روشنی                           تا ببینی روی خود یادم کنی

#فیه_ما_فیه / مولانا

+ به همین سبب که مولانا جون میگه ،واسه عزیزتر از جان هاتون آیینه ببرید 😊


Life Rhythm ۹۷-۵-۰۳ ۵ ۲۸۸

Life Rhythm ۹۷-۵-۰۳ ۵ ۲۸۸


مینویسم، تا که از تورم ذهن تبدارم کم کنم...